درباره فیلم زینب اثر استاد علیرضا توانا

برخی آثار مکتوبِ علیرضا توانا: قصه مرگ ماهان، باگلوله آزادم کن، چاه، خاکستری، مسایا، به نام هیچ.

درباره فیلم زینب اثر استاد علیرضا توانا

برخی آثار مکتوبِ علیرضا توانا: قصه مرگ ماهان، باگلوله آزادم کن، چاه، خاکستری، مسایا، به نام هیچ.

انواع ادراک

الف- درک با حواس ظاهری

سطحی ترین نوع درک همان درک با حواس ظاهری است. آنچه را که ما با حواس پنجگانه خود (بینایی و شنوایی و چشایی و بویایی و لامسه) درک می کنیم بیش از همه در ادراک های ما و برداشت های ما دخالت دارد و نباید از این نکته مهم غافل بود که آنچه انسان با حواس پنجگانه درک می کند در معرض خطا قرار دارد. به عنوان مثال، اگر چوبی به صورت عمودی، داخل استخری باشد، شما آن را کوتاه تر از اندازه واقعی آن  می بینید.  اگر شما بار سنگینی را برای دقایقی بردارید و سپس آن را زمین بگذارید و وسیله سبکی را بلافاصله بردارید شما وزن آن وسیله را کمتر از آنچه که هست می پندارید. پدیده سراب و ... نیز از مثال های دیگر برای این قضیه اند.

ب- درک با عقل

درک با عقل فراتر از درک با حس است و حیوانات از این نوع ادراک بی بهره اند. حیوانات قدرت تفکر و استنتاج های عقلی را ندارند اما در عین حال نباید این نکته را نیز فراموش کرد که قدرت ادراک عقل محدود است و در موارد متعددی با برخی پیشفرض ها که از نظر عقل قطعی و بدیهی است به استنتاج هایی می پردازد که نتایج آن غلط است اما خودش تصور می کند که صحیح و قطعی است. به عنوان مثال، به نظر محی الدین، معلول است که بر علت اثر می گذارد، نه اینکه علت بر معلول اثر بگذارد و معلولیتِ معلول در علّیّتِ علت تاثیرگذار است. درک این نکته با عقل ممکن نیست بلکه با خیال خلاق ممکن است.

ج- درک با خیال خلاق

درک با خیال خلاق از درک با عقل بالاتر است. خلاقیت با خیال خلاق رخ می دهد و درک اموری که با حواس ظاهری و با عقل ممکن نیست با خیال خلاق ممکن می شود. 

سخنی درباره استعدادها

این جمله را بسیار از این و آن می شنویم و یا گاهی خودمان به زبان می آوریم که "فلانی بی استعداد، یا کم استعداد است" اما آیا این جمله صحیح و دقیق است؟

معمولا چنین است که حرف های کلی حرف هایی دقیق نیستند. پس کلامی را که جایی می خوانیم یا می شنویم که خیلی کلی یا خیلی مطلق است باید در صحت آن یا در مورد دقیق بودن آن شک کرد. جمله مورد بحث ما نیز از این قاعده مستثنی نیست.

هیچ فرد بی استعدادی در جهان وجود ندارد، زیرا هرکس دارای ویژگی هایی است که همان ویژگی ها استعداد او را تشکیل می دهند.

 در مورد استعدادها توجه به چند نکته ضروری است:

الف- ما یک نوع استعداد نداریم، بلکه استعدادهای بسیار گوناگونی داریم . بنابراین، ممکن است کسی در برخی امور استعدادش قوی و در برخی امور استعدادش ضعیف باشد.

ب- در ضمن، ما در زمان های مختلف ویژگی ها و استعدادهای مختلفی داریم. مثلا ممکن است امروز مطلبی را بخوانیم و آن را خوب نفهمیم و فردا آن را بخوانیم و بفهمیم . حتی ممکن است فهم دیروز ما بهتر و درست تر از فهم فردای ما باشد. پس استعدادهای ما در زمان های مختلف نیز متفاوت است.

اینکه استعداد ها مختلف است ما را متوجه این نکته مهم می کند که باید بکوشیم که استعدادهای خود را بیشتر و بهتر کشف کنیم  و از استعدادهای خود بیشترین و بهترین بهره را ببریم و از صرف وقت در آنچه استعدادش در ما ضعیف است و یا فعلا آن استعداد در ما ضعیف است پرهیز کنیم.

اینکه ما در لحظه های مختلف استعداد های مختلفی داریم از جهتی بسیار امیدوار کننده و از جهتی بسیار ترسناک است، زیرا حاکی از آن است که استعداد امر ثابتی نیست و مدام در حال تغییر و مدام در حال صعود و نزول است.

ج- نکته بعدی این است که از نظر محی الدین، استعداد خوب و استعداد بد، و صفت خوب و صفت بد نداریم. هر استعدادی اگر به جا و به اندازه مورد استفاده قرار گیرد خوب است و هر استعدای اگر نابجا مورد استفاده قرار گیرد و به اندازه مناسب نباشد رفتار ما بد می شود. مثلا زیاد حرف زدن استعدادی است که مطلقا بد نیست بلکه اگر در جای مناسب استفاده قرار گیرد به رفتاری ناشایست تبدیل شده است؛ و اگر  به جا مورد استفاده قرار گیرد و اثر مثبتی داشته باشد، شایسته است. همچنین است کم حرفی یا هر صفت دیگر مانند زیاد حیا داشتن و خجالتی بودن و کم حیا داشتن و ...

مراتب مختلف اهل ذکر

ذکر در نزد محی الدین، ریشه در ملکوت دارد یعنی هرگاه که سالک ذاکر حق باشد این توفیق را ابتدا ملکوت به او داده است. به بیان دیگر ، معنای دقیق "یا ذاکر الذاکرین" این است که : "ای آنکه ذکرِ ذاکران از توست".

محی الدین در اینجا نکات مختلفی را یادآوری می کند. از جمله اینکه: ذکربنده بر حسب حال و مقام اوست. لازم به ذکراست که افراد مختلف ممکن است ذکر واحدی را بگویند اما اینکه آن ذکر را با چه نگرش و با چه منظوری بگوید تفاوت داشته باشد و این به حال و مقام آن ها ربط دارد. مثلا یک سالک می گوید:  "یا رزاق" ، و او با این ذکر از حضرت حق رزق و روزی طلب می کند ؛ و سالک دیگر می گوید: "یا رازق" و او با این ذکر از حضرت حق می خواهد که او مظهر رازق باشد و خلق را روزی دهد؛ و میان این دو مقام فرق بسیار است.

رفع شبهه در مورد اعتباری بودن امور هستی

در مباحث گذشته بیان کرده بودیم که از نظر محی الدین، امور هستی همگی برای ما اعتباری است. از این سخن نباید چنین برداشت شود که از نظر محی الدین هیچ حقیقتی در جهان وجود ندارد و نباید چنین برداشت شود که همه چیز در هستی مانند اسکناس  است که با اعتبار دولت ها معتبر می شود و بدون اعتبار دولت ها بی ارزش است و کاغذ پاره ای بیش نیست در حالی که چنین نیست.

مقصود محی الدین از اعتباری بودن امور هستی بسیار عمیق تر و گسترده است . مقصود محی الدین از اعتباری بودن امور هستی این است که برای ما واقعیتِ محض و واقعیت ثابت و مطلق در هستی وجود ندارد. ما با واقعیت محض مواجهه نداریم. درک ما از پدیده های هستی بستگی به نسبتی دارد که با هرچیز داریم و البته نسبت ما با هر چیز در حال تغییر است و از این روست که درک ما از امور هستی ثابت نیست و در زمان های مختلف و شرایط مختلف درک های متفاوتی از پدیده های هستی و امور هستی داریم.

اکنون برای اینکه روشن شود که چگونه یک چیز به سبب نسبت های مختلف ، برای افراد مختلف و موجودات مختلف گوناگون است مثال هایی را تقدیم حضورتان می کنم:

*اگر کسی را که در مناطق گرمسیر زندگی می کند به جایی ببریم که هوا یک درجه زیر صفر باشد هوا از نظر او بسیار سرد است و  اگر یک اسکیمو یا یک خرس قطبی را که در دمای حداقل 30 درجه زیر صفر زندگی می کند به جایی ببریم که هوا یک درجه زیر صفر است هوا از نظر او بسیار گرم است. در حالی که دمای یک درجه زیر صفر همان یک درجه زیر صفر است.

* یک غذا و یک عطر مشخص برای یک نفر بسیار مطبوع و خوشبو و برای کسی دیگر یسیار نامطبوع و ناپسند است در حالی که غذا همان غذا و عطر همان عطر است.

*آنچه از نظر کسی خوشبختی است از نظر فردی دیگر بدبختی است و بالعکس.      

*آنچه برای کسی مفید است ، همان چیز برای کسی دیگر مضر است .

از آنچه گفته شد معلوم گردید که واقعیت ثابتی که مشمول حال همگان شود و برای همگان یکسان باشد در هستی وجود ندارد و نسبت هرکس با امور مختلف، واقعیتِ مربوط به هرکس را تشکیل می دهد.

بندِ زمان و مکان

 موجوداتی که در عالَم ماده اند در بندِ زمان و مکان و صورت اند و تا هنگامی که در عالم ماده اند این ویژگی همواره با آن ها هست. مقصود از اینکه گفتیم موجودات در بندِ صورت اند این است که دارای تشخص و عینیت و محدودیت اند و می توان به آن ها اشاره کرد و فردیت دارند. عالَم ملکوت فرا زمان و فرا مکان است اما تشخص در عالم ملکوت به طور کلی از میان نمی رود.

این مقدمه را عرض کردم تا به مطلبی اشاره کنم که امروز در صدد بیان آن هستم. چون معلوم شد که هرچه در عالَم مُلک (عالم ماده) است در بند زمان و مکان است در نتیجه اولاًهمه قضاوت ها و نگرش های ما در بند زمان و مکان است یعنی زمان و مکانی که ما هستیم در نگرش های ما تاثیر گذار است و اگر ما در زمان و مکانی دیگر باشیم، قضاوتی دیگر و نگرشی دیگر در مورد امور مختلف خواهیم داشت.

از سوی دیگر، پدیده ای که ما در مورد آن نظر می دهیم یا در مورد آن نگرشی داریم آن نیز در بند زمان و مکان است؛ یعنی آن هم اعتباری است و امری ثابت نیست.

با توجه به آنچه گفتیم هیچ انسان ژرف اندیشی در مورد هیچ موضوع و پدیده ای نظری قاطع و ثابت  نمی دهد و هرچه می گوید با توجه به دو پارامتر است: یکی زمان و مکان خود؛ و به عبارتِ دیگر: با توجه به مختصات خود، و دیگری با توجه به زمان و مکان و مختصات آن پدیده.

از آنچه گفته شد معلوم شد که تمام سخنانی که بزرگان و ژرف اندیشان مختلف به صورتِ مصداقی در مورد مسائل مختلف بیان کرده اند همگی در بند زمان و مکان است؛ و زمان و مکان گوینده در نگرش و نظرگاه او مدخلیت داشته است و از این روست که به عنوان مثال می بینیم که برخی از افراد بسیار بزرگ در مورد زن  و ... دیدگاه ها و اظهار نظرهایی کرده اند که از نظر مردم زمان ما بسیار عجیب است. پس ما با سخنان هرکس که مواجه می شویم باید این را در نظر بگیریم که در چه زمان و مکانی چنین سخنی را گفته است و نباید به طور مطلق، سخن هیچ کسی را بدون در نظر گرفتن شرایط زمانی و مکانیِ گوینده ، مورد سنجش و ارزیابی قرار دهیم.