درباره فیلم زینب اثر استاد علیرضا توانا

برخی آثار مکتوبِ علیرضا توانا: قصه مرگ ماهان، باگلوله آزادم کن، چاه، خاکستری، مسایا، به نام هیچ.

درباره فیلم زینب اثر استاد علیرضا توانا

برخی آثار مکتوبِ علیرضا توانا: قصه مرگ ماهان، باگلوله آزادم کن، چاه، خاکستری، مسایا، به نام هیچ.

مقاله ای اﺯ ﻭﻟﻔﮕﺎﻧﮓ ﭘﺎﻭﻟﯽ ، ﺑﺮﻧﺪﻩ ﺟﺎﯾﺰﻩ ﻧﻮﺑﻞ ﻓﯿﺰﯾﮏ ﺩﺭ ﺳﺎﻝ ۱۹۴۵

ﭘﺎﻭﻟﯽ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﺪ : ﻫﯿﭻ ﺩﻭ ﺍﻟﮑﺘﺮﻭﻧﯽ ﺩﺭ ﺟﻬﺎﻥ ﻫﺴﺘﯽ ﺩﺍﺭﺍﯼ ﻋﺪﺩ ﮐﻮﺍﻧﺘﻮﺍﻣﯽ ﯾﮑﺴﺎﻧﯽ ﻧﯿﺴﺖ !

ﭘﺎﻭﻟﯽ ﻣﺜﺎﻟﯽ ﻣﯽ ﺯﻧﺪ ﻭ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﺪ :

ﺳﯿﺒﯽ ﺭﺍ ﺑﺮ ﻣﯽ ﺩﺍﺭﯾﻢ ﻭ ﺍﺯ ﻣﯿﺎﻥ ﻣﯿﻠﯿﺎﺭﺩ ﻫﺎ ﺍﻟﮑﺘﺮﻭﻧﯽ ﮐﻪ ﺩﺭﻭﻥ ﺁﻥ ﺍﺳﺖ، ﻓﻘﻂ ﯾﮑﯽ ﺭﺍ بر میگزینیﻢ .

ﻓﺮﺽ ﮐﻨﯿﺪ ﻧﺎﻡ ﺁﻥ ﺍﻟﮑﺘﺮﻭﻥ ﺭﺍ ﺑﮕﺬﺍﺭﯾﻢ " ﺍﺭﯾﮏ ...."

ﻋﺪﺩ ﮐﻮﺍﻧﺘﻮﺍﻣﯽ ﺍﺭﯾﮏ ﻋﺪﺩﯼ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﻃﻮﻻﻧﯽ ﺍﺳﺖ، ﺍﻣﺎ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﮐﺎﺭﻣﺎﻥ ﺭﺍ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺳﺎﺩﻩ ﮐﻨﯿﻢ، ﻓﺮﺽ ﮐﻨﯿﺪ ﺁﻥ ﻋﺪﺩ ﺑﺰﺭﮒ 23 ﺑﺎﺷﺪ .

ﭘﺎﻭﻟﯽ ﺛﺎﺑﺖ ﮐﺮﺩ ﺩﺭ ﻫﯿﭻ ﮐﺠﺎﯼ ﺟﻬﺎﻥ ﻫﺴﺘﯽ , ﺣﺘﯽ ﺩﺭ ﺳﺘﺎﺭﻩ ﺍﯼ ﺩﺭ ﮐﻬﮑﺸﺎﻥ , ﻧﻪ ﺗﻨﻬﺎ ﻫﯿﭻ ﺳﯿﺐ ﺩﯾﮕﺮﯼ , ﺑﻠﮑﻪ ﻫﯿﭻ ﺷﯿﺌﯽ ﺩﯾﮕﺮ ﭘﯿﺪﺍ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﯿﺪ ﮐﻪ ﺍﻟﮑﺘﺮﻭﻧﺶ ﻋﺪﺩ ﮐﻮﺍﻧﺘﻮﺍﻣﯽ ﺁﻥ 23 ﺑﺎﺷﺪ .

ﺣﺎﻝ ﺍﮔﺮ ﺩﺳﺘﻤﺎﻟﯽ ﺑﺮﺩﺍﺭﯾﻢ ﻭ ﺳﯿﺐ ﺭﺍ ﺑﺮﻕ ﺑﯿﻨﺪﺍﺯﻡ , ﺍﺯ سایش ﺍﯾﺠﺎﺩ ﺷﺪﻩ , ﺍﻧﺮﮊﯼ ﺣﺎﺻﻞ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﻭ ﺍﯾﻦ ﺍﻧﺮﮊﯼ ﻋﺪﺩ ﮐﻮﺍﻧﺘﻮﺍﻣﯽ ﺍﺭﯾﮏ ﺭﺍ بالا برده ﻭ ﺑﻪ ﻣﺜﻼ 26 ﻣﯽ ﺭﺳﺎﻧﺪ . ﻭ ﺩﺭﺳﺖ ﺩﺭ ﻫﻤﺎﻥ ﻟﺤﻈﻪ ﺗﻨﻬﺎ ﺍﻟﮑﺘﺮﻭﻧﯽ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺟﻬﺎﻥ ﻫﺴﺘﯽ ﺑﺎ ﻋﺪﺩ ﮐﻮﺍﻧﺘﻮﺍﻣﯽ 26 ﺑﻮﺩﻩ , ﺩﺳﺘﺨﻮﺵ ﺗﻐﯿﯿﺮ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ .

ﺟﻬﺎﻥ ﻣﺎ ﺑﺮﺍﯼ ﺣﻔﻆ ﺗﻮﺍﺯﻥ ﺧﻮﺩ , ﻟﺤﻈﻪ ﺑﻪ ﻟﺤﻈﻪ ﺁﺭﺍﯾﺶ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺗﻐﯿﯿﺮ ﻣﯽ ﺩﻫﺪ .

 ﭘﺎﻭﻟﯽ ﺑﺎ ﺍﺛﺒﺎﺕ ﺍﯾﻦ ﻣﻮﺿﻮﻉ ﺟﺎﯾﺰﻩ ﻧﻮﺑﻞ ﻓﯿﺰﯾﮏ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﮔﻔﺖ :

ﺍﮔﺮ ﻫﺮ ﺍﻟﮑﺘﺮﻭﻧﯽ ﺩﺍﺭﺍﯼ ﺍﺭﺗﻌﺎﺵ ﻣﻨﺤﺼﺮ ﺑﻪ ﻓﺮﺩ ﺧﻮﺩ ﺑﺎﺷﺪ , ﭘﺲ ﻫﺮ ﺷﯿﺌﯽ ﺩﺭ ﺟﻬﺎﻥ دارای ﺍﺭﺗﻌﺎﺵ ﻣﺨﺼﻮﺹ ﺑﻪ ﺧﻮﺩ ﺍﺳﺖ .

ﻭﻗﺘﯽ ﯾﮏ ﺳﯿﺐ ﺑﺎ ﯾﮏ سایش ﮐﻮﭼﮏ , ﺗﻐﯿﯿﺮ ﭘﯿﺪﺍ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ , ﺑﻨﺎﺑﺮﺍﯾﻦ ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﻣﻦ ﻓﺮﺯﻧﺪﻡ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺁﻏﻮﺵ ﻣﯽ ﮔﯿﺮﻡ ﻭ ﻣﯽ ﺑﻮﺳﻢ , ﻭ ﯾﺎ ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﻫﻤﺴﺮﻡ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺑﺨﺸﻢ ...

ﻭ ﯾﺎ ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻫﻤﺴﺎﯾﻪ ﺍﻡ ﻧﺎﺳﺰﺍ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﻢ ﻭ ﯾﺎ ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﺩﺳﺖ ﺧﻮﺩﻡ ﺭﺍ ﺧﺎﺭﺵ ﻣﯽ ﺩﻫﻢ..... 

ﺩﺭ ﻭﺍﻗﻊ ﺩﺍﺭﻡ ﺩﺳﺘﻮﺭ ﺯﻧﺠﯿﺮﻩ ﺍﯼ ﺍﺯ ﺗﻐﯿﯿﺮﺍﺕ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺟﻬﺎﻥ ﻫﺴﺘﯽ ﻣﯽ ﺩﻫﻢ .

ﻫﺮ ﺍﻧﺪﯾﺸﻪ ﺍﯼ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺫﻫﻦ ﻣﺎ ﻣﯽ ﮔﺬﺭﺩ , ﺍﻟﮑﺘﺮﻭﻥ ﻫﺎﯾﯽ ﺭﺍ ﺩﺭ ﮔﺴﺘﺮﻩ ﺟﻬﺎﻥ ﻫﺴﺘﯽ ﺑﻪ ﺍﺭﺗﻌﺎﺵ ﺩﺭ ﻣﯽ ﺁﻭﺭﺩ ﻭ ﺩﺳﺘﺨﻮﺵ ﺗﻐﯿﯿﺮ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ .

ﺍﻧﺪﯾﺸﻪ ﻓﻘﻂ ﺑﺮ ﻣﺎﺩﻩ ﺗﺎﺛﯿﺮ ﻧﻤﯽ ﮔﺬﺍﺭﺩ، ﺑﻠﮑﻪ ﺍﻧﺪﯾﺸﻪ ﺧﻮﺩ ﻣﺎﺩﻩ ﺍﺳﺖ .

ﻏﻢ ﻭ ﻏﺼﻪ ﻣﺮﺍ ﻏﻤﮕﯿﻦ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ﻭ ﺍﯾﻦ ﺑﺰﺭﮒ ﺗﺮﯾﻦ ﺍﺷﺘﺒﺎﻫﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻣﻦ ﺍﺗﻔﺎﻕ ﻣﯽ ﺍﻓﺘﺪ .

ﺍﮔﺮ ﺑﻪ ﺟﺎﯼ ﻣﺤﺒﺘﯽ ﮐﻪ ﺑﺎ ﮐﺴﯽ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﯾﺪ , ﺍﺯ ﺍﻭ ﺑﯽ ﻣﻬﺮﯼ ﺩﯾﺪﯾﺪ , ﻧﺎﺍﻣﯿﺪ ﺍﺯ ﻣﺤﺒﺖ ﮐﺮﺩﻥ ﻧﺸﻮﯾﺪ؛

ﭼﻮﻥ ﺑﺮﮔﺸﺖ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻓﺮﺩ ﺩﯾﮕﺮﯼ , ﺩﺭ ﯾﮏ ﺭﺍﺑﻄﻪ ﺩﯾﮕﺮ ﻭ ﺩﺭ ﯾﮏ ﻣﻮﺿﻮﻉ ﺩﯾﮕﺮ را صد در صد ﺧﻮﺍﻫﯿﺪ ﺩﻳﺪ .

ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﻫﻤﯿﻦ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﻨﺪ ﻋﻠﻢ ﺑﺮ ﺁﻣﻮﺯﻩ ﻫﺎﯼ فیلسوفان ﻣﻬﺮ ﺗﺄﯾﯿﺪ ﻣﯽ ﺯﻧﺪ  ﭼﻮﻥ ﻓیلسوفان ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻣﻌﺘﻘﺪﻧﺪ ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰ ﺩﺭ ﺟﻬﺎﻥ ﻫﺴﺘﯽ ﺑﻪ ﻫﻢ ﻣﺮﺗﺒﻂ ﺍﺳﺖ .

ﺗﻤﺎﻡ ﺍﻧﺮﮊﯼ ﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺷﻤﺎ ﺳﺎﻃﻊ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﺑﻪ ﺷﻤﺎ ﺑﺎﺯ ﻣﯽ ﮔﺮﺩﺩ، پس

ﻣﺜﺒﺖ ﺑﺎﺷﯿﺪ ﺗﺎ ﻣﺜﺒﺖ ﺑﺎﺯ ﭘﺲ ﮔﯿﺮﯾﺪ .

ﺩﺭ ﮔﺴﺘﺮﻩ ﯼ ﮐﯿﻬﺎﻥ ﻫﯿﭻ ﺍﺗﻔﺎﻗﯽ ﺑﯽ ﺩﻟﯿﻞ  ﻧﯿﺴﺖ .

ﻗﻮﺍﻧﯿﻦ ﺭﺍ ﺑﺸﻨﺎﺳﯿﻢ ﻭ ﺑﺮ ﺍﺳﺎﺱ ﻗﺎﻧﻮﻥ ﻋﻤﻞ ﮐﻨﯿﻢ .

ﺁﻥ ﻭﻗﺖ ﺟﻬﺎﻥ ﺩﺭﻭﻥ ﻭ ﺑﯿﺮﻭﻧﻤﺎﻥ ﺑﻪ ﺑﻬﺸﺘﯽ ﻭﺻﻒ ﻧﺎﺷﺪﻧﯽ ﺑﺪﻝ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺷد.

سمرقند و بخارای حافظ

سطحی نگری و معنا کردنِ متون عمیق به صورتِ سطحی  و ظاهری، از بلایای بزرگی است که  همواره در طول اعصار و قرونِ مختلف،  خسارت های فراوانی را در عرصه فرهنگ واندیشه  در پی داشته است. مطلبی را که امروز می خواهم بنویسم  در مورد یکی از این نگرش های سطحی است.

همان طور که همه می دانیم، جناب حافظ یکی از غزلیات خود را این گونه آغاز می کند:

اگر آن تُرکِ شیرازى به دست آرد دل ما را ****  به خال هندویش بَخْشم سمرقند و بخارا را

سمرقند و بخارا دو شهر از شهرهای بزرگ و مهم در روزگار حافظ بوده است که قطعا در این شعر حافظ معنای کنایی و مجازی دارد ؛ زیرا حافظ قطعا قادر نبوده است که سمرقند و بخارا را به معشوقش ببخشد.

 اگر ما اشعار حضرت حافظ را به صورت اجمالی مورد بررسی قرار دهیم می بینیم که در اشعار  او استعاره و کنایه و مَجاز بسیار به کار رفته است و هنر حافظ در واقع از یک وجه  در به کارگیری استعاره و کنایه و مجاز و امثال آن ها است.

بنابراین، اینکه برخی به حافظ ایراد گرفته اند که او سمرقند و بخارایی را به معشوقش می بخشد که مال او نیست از اساس، ایرادی سست است؛ زیرا اصلا مقصود او شهر سمرقند و بخارا نیست که مجال این ایرادها باشد.

 کسانی که این ایراد و از این قبیل ایرادها را به حضرت حافظ می گیرد در واقع  به زبان شعر حافظ که زبانی نمادین است توجهی ندارند و نگاهی سطحی و ظاهری به اشعار حافظ دارند و  از استعاره ها و کنایه ها  و معانیِ  مجازیِ موجود در کلام او غافل اند.

مراد از بخشیدن سمرقند و بخارا در کلام  جناب حافظ این است که اگر معشوقش دل او را به دست آورد و به او توجه بکند، همه چیزش را نثار او می کند و برای او از همه چیزش می گذرد؛ اما این موضوع که معشوق او کیست بحثی دیگر و مجالی دیگر را می طلبد.

 

تمجید یا مذمت صوفیه؟

تمجید یا مذمت صوفیه؟

 

در آثار نویسندگان سخنان متناقضی در مورد تصوف و صوفیه به چشم می خورد. برخی تصوف و صوفیه را بسیار تمجید و تکریم کرده اند و برخی در گمراهی آنان ، بلکه در تزویر و فریبکاری های ایشان  سخنان فراوانی نوشته اند. حقیقت چیست؟

اصولا نگاه منصفانه و دقیق این است که ما نه هر کس را که صوفی می نامند با یک چوب برانیم، و نه در مورد یک صوفی به طور کلی قضاوت کنیم 

بنده هرچند هرگز از اهل تصوف نبوده ام اما رسم انصاف و روش تحقیقی اقتضا می کند که هر کاری و هر ویژگی مربوط به صوفیه به صورت جداگانه مورد برسی قرار گیرد ونباید در مورد یک کس و یک چیز قضاوتِ کلی شود.

واژه صوفی و صوفیه در سخنان بزرگان، هنگامی که  همراه با تمجید و  تکریم به کار می رود اشاره به افرادی دارد که اهل صفای باطن بوده اند و از غل و غش دوری جسته اند؛ و اگر صوفی و صوفیه در مواردی  مورد مذمت قرار گرفته اند اشاره به دو گونه از صوفیان دارد:

1-کسانی که زهد ریا کارانه و فریبکاری و دنیادوستی و ریاست طلبی پیشه کرده اند و اهل ادعا بوده اند و لاف می زدند.

2-کسانی که دنیا دوست نبوده اند، اما از آن سوی بام افتاده اند و اهل زهدِ خشک و ریاضت های عجیب و غریب بوده اند و معتقد بوده اند که بدون این ریاضت های عجیب و غریب هرگز به قرب الهی نمی توان رسید.

حضرت حافظ از هر دو گروه از صوفیان که در زمان او شایع بودند، چنین انتقاد می کند:

 در این صوفی وَشان دَردی ندیدم  ***که صافی باد عیش دُردنوشان

 

سحرگه رهروی در سرزمینی ***همی‌گفت این معما با قرینی

که ای صوفی شراب آن گه شود صاف ***که در شیشه برآرد اربعینی

خدا زان خرقه بیزار است صد بار ***که صد بت باشدش در آستینی

 

صوفی بیا که خرقه سالوس(1)برکشیم ***وین نقش زرق(2)را خط بطلان به سر کشیم

 

صوفی نهاد دام و سر حقه باز کرد ***بنیاد مکر با فلک حقه باز کرد

 

صوفی شهر بین که چون لقمه شبهه می‌خورد***پاردمش دراز باد آن حیوان خوش علف

 

صوفی گلی بچین و مرقع به خار بخش ***وین زهد خشک را به می‌ِ خوشگوار بخش

حضرت حافظ با وجود این انتقادها که به جمعی از صوفیان می کند،  گاهی خودش را صوفی قلمداد می کند و چنین می سراید: 

پیر میخانه سحر جام جهان بینم داد ***و اندر آن آینه از حُسن تو کرد آگاهم

 

صوفیِ ِصومعه عالم قدسم لیکن ***حالیا دیر مغان است حوالتگاهم

شیخ اکبر، محی الدین، در کتاب فتوحات مکیه، از صوفیانی که درستکار و امانتدار نیستند انتقاد می کند. به عنوان مثال، می فرماید: موجودات به دست انسان امانت است و انسان باید امانت دار باشد پس اگر کسی در رفتار خود با خلق امانتدار بود او صوفی راستین است و در غیر این صورت خیر.

در جایی دیگر از کتاب فتوحات از جماعتی از صوفیان که هدفشان دست یابی به  کشف و کرامت است و دچار خودپسندی و خودخواهی اند و ریاست طلب نیز هستند  انتقاد می کند، اما صوفیانی را که اهل سیر و سلوک اند و اهل صفای باطن اند می ستاید .

بنابراین، واژه صوفی و صوفیه در موارد مختلفی به کار می رود و در برخی موارد مذموم  و در برخی موارد ستوده  است. بنابراین، اگر در برخی روایات از صوفیه مذمت شده است می تواند به  همه صوفیانی اشاره داشته باشد که ویژگی های ناشایستی دارند، خواه ایشان در آن زمان بوده باشند و خواه در هر زمان دیگر. البته، این نکته را نیز فراموش نکنیم که اغلب روایتی که در مذمت صوفیه نقل شده است، از نظر سندی و به لحاظ سلسله راویان، ضعیف است و به طور مستقل قابل استناد نیست. پس برای نقد صوفیان باید به ادله قطعی و یقینی استناد شود.

---------------

(1) سالوس یعنی ریاکار، شیاد، متظاهر

(2) نقش زرق یعنی نقش ریا و دروغ و نفاق