درباره فیلم زینب اثر استاد علیرضا توانا

برخی آثار مکتوبِ علیرضا توانا: قصه مرگ ماهان، باگلوله آزادم کن، چاه، خاکستری، مسایا، به نام هیچ.

درباره فیلم زینب اثر استاد علیرضا توانا

برخی آثار مکتوبِ علیرضا توانا: قصه مرگ ماهان، باگلوله آزادم کن، چاه، خاکستری، مسایا، به نام هیچ.

"المرید من‏ یجد فی القرآن ما یرید"

برخی از اهل اندیشه  بر "ابومدین"  و محی الدین ایراد گرفته اند که چرا ایشان بر این باورند که "المرید من‏ یجد فی القرآن ما یرید" (1)  یعنی مرید و سالکی که صاحب اراده است، در قرآن آنچه را که می خواهد می یابد.

 اکنون ببینم که ابومدین و محی الدین و برخی دیگر بر چه اساس، چنین گفته اند و مقصود ایشان چیست؟

برای اینکه مقصود محی الدین را از این جمله دریابیم لازم است که به چند نکته اشاره کنم:

1- مقصود از "آنچه را که می خواهد " مطلق نیست؛ یعنی مقصود او این نیست که سالک از قرآن به عنوان ابزاری در مسیر اهداف نفسانی‌ِ خود بهره می گیرد ؛ زیرا بحث بر سر سالک راستین است که در مسیر تعالی و رشد معنوی در حال حرکت است.

2-هر سالکی که در مسیر رشد و تعالی در حال حرکت است بر اساس حال و مقام معنوی خود، حقایقی را که در قرآن می یابد. در واقع، قرآن برای او به منزله آیینه ای است که تصویر حقایقی را که در درونِ خود اوست در  آینه قرآن می یابد. از دیدگاه های عرفانی شیخ اکبر این است که علوم  در جان عالمان و عارفان از هنگام تولد هست و ایشان در واقع با تلاش می کوشند که آنچه را که در جان خود دارند شکوفا کنند و بیابند و به آن دست یابند؛ یعنی از نظر محی الدین، همه چیز ذکر (به یاد آوردن) است.

3- از دیدگاه شیخ اکبر، حقیقت امری واحد و ثابت نیست؛ زیرا از نظر او، امور هستی و حقایق، اموری اعتباری اند و سالک بر اساس حال و مقامی که دارد می تواند به حقایق مختلف و اعتبارهای مختلف دست یابد؛ یا می خواهی به یک اعتبار، بگو که سالک بر حسب حال و مقام معنوی خود، به بطون مختلفی از قرآن دست پیدا می کند. 


(1)  الفتوحات المکیة، ج 4، ص 377. برخی این جمله را به اشتباه به کتاب فصوص الحکم نسبت داده اند، که  این انتساب غلط است.

آیا در جهانی که ما در آن زندگی می کنیم چیز ی هست که مطلق باشد؟

در این نوشتار قصد دارم عبارتی از محی الدین را که کوتاه اما عمیق و پر معناست ذکر کنم؛ عبارتی که با درک آن، پاسخ بسیاری از پرسش ها را می توان یافت. وی در فتوحات نگاشته است:

"و ما ثم شی‏ء مطلق أصلا لأنه لا یقتضیه الإمکان و لا تعطیه أیضا الحقائق (الفتوحات ج1، ص 665)

یعنی: در جهان، هیچ چیزی مطلق نیست؛ زیرا ساحت امکان هرگز اقتضایِ مطلق بودن را ندارد، و حقایق نیز مطلق بودن را ایجاب نمی کند.

محی الدین در این عبارت، دو برهان برای اثبات سخن خود، ارائه می کند . برهان اول این است که در ساحت امکان، قابلیت و اقتضایِ مطلق بودن وجود ندارد؛ و چیزی که در ساحت امکان است نمی تواند مطلق باشد. برهان دوم این است که در ساحت امکان، همه چیز مرکّب است و از حقایق مختلفی تشکیل شده است؛ و هرچیزی که مشتمل بر حقایق مختلف باشد نمی تواند مطلق باشد.

متاسفانه، ذهن ما به مطلق انگاری عادت کرده است. انسان دوست دارد که فورا میان امور مختلف مرزبندی کند، زیرا مرزبندی ها خیال او را راحت می کند و به آرامش می رسد؛ و اگر در جایی ببیند که اموری هست و مرزبندی ندارد، دچار تشویش خاطر می شود. از همین روست که دوست دارد که همه چیز را مطلق در نظر بگیرد. آدمی در پی دوستی است که مطلقا خوب باشد و در پی کتابی است که مطلقا خوب باشد و در پی منزلی است که مطلقا خوب باشد و ... . حتی آدمی در نگاه منفی نیز دوست دارد که تکلیف چیزی را یکسره کند. به عنوان مثال، شخصیت های منفی تاریخ را نیز دوست دارد که مطلقا بد بپندارد، تا خیالش راحت شود؛ در حالی که در این جهان، هیچ چیز مطلق نیست؛ و انسان با تمرین و تکرار و با ممارست باید ذهن خود را  عادت دهد، تا از اسارتِ این مطلق اندیشی و جزم اندیشی رها شود. 

پاسخ به پرسش شما درباره جایگاه مخاطبان در احکام

یکی از دوستان پرسیده بودند:

شما در نوشتار قبلی نوشته بودید :

اگر بگویید که چرا شرع مردم را از ذبح حیوانات نهی نکرده است؟

پاسخ این است که احکام شرع نیز در بستر زمان و مکان فرود آمده است و حد اقل در آن زمان و مکان امکان حذف قربانی کردن وجود نداشت و مردم عرب مردمی به شدت گوشت خوار بودند و به شدت به عمل قربانی کردن در آیین خود اعتقاد داشتند و برای بت های خود  قربانی می کردند و حکم قربانی کردن از اموری نبود که از آن به یکباره دست بردارند.

اکنون سوال من این است که : مگر قابلیت های مردم در احکام شرع تاثیر گذار است؟ چون اگر بگوییم قابلیت های مردم و شرایط  ایشان  در احکام شرع تاثیرگذار است به این معنا خواهد بود که شرع تا حدودی، تابع مردم است.  

پاسخ:

هرچند ما با اموری همچون شرک ، روبرو می شویم که به اصطلاح امروزی ها خط قرمز اسلام و رسول اکرم (ص) بوده است؛ اما احکام شرعی جزء فروع دین است و خط قرمز اسلام نبوده است و برای همین می بینیم که اسلام در حیطه احکام شرع،  بسیار انعطاف پذیر بوده است.  به عنوان مثال، در ابتدا ، شروع روزه از هنگام خواب تا غروب آفتاب روزِ بعد بود ولی اجرای این حکم با مشکل مواجه شد و مسلمانان  مدام نزد پیامبر (ص) می رفتند و اظهار شِکوه می کردند که نفس ایشان طاقت نیاورد و در نیمه شب،  اعمالی را که روزه را باطل می کند انجام  دادند.  سرانجام، این حکم نسخ شد و آیه 187 از سوره "بقره" نازل شد و حکم تغییر پیدا کرد و آغاز زمان روزه داری از سپیده دم اعلام شد.

بنابراین ، هرچند مردم به اعتباری، تابع حق اند؛ اما حق نیز به اعتباری تابع ظرفیت و تحمل خلق است. نکته مهمی که توجه به آن در باب احکام ضروری است این است که احکام تا زمانی احکام به حساب می آید  که تعداد قابل توجهی از مخاطبانش به آن عمل کنند؛ ولی اگر کسی به حکم عمل نکند، یا عمل کننده به حکم آن قدر اندک باشد که در واقع  چیزی به حساب نیاید، آن حکم خود به خود، اعتبارش را از دست داده است؛ چون اعتبار حکم در عمل به آن است و از اینجا معلوم می شود که عمل کنند گان به احکام نیز به اعتباری، در تعیین احکام دخالت دارند؛ و از همین باب است که چون آیه نجوا نازل شد و تعیین شد که قبل از نجوا و قبل از صحبت خصوصی با پیامبر (ص) صدقه داده شود جز امیرمؤمنان (ع) به آیه عمل نکرد؛ و در نتیجه ، آیه نسخ شد و حکم وجوب صدقه قبل از نجوا برداشته شد.(1)

اما از منظر وحدت وجود ، حق و خلق با هم متحدند و خلق در واقع عین حق است و اگر به حکمی  عمل نشود، در واقع اراده تکوینی حق به یک اعتبار بر آن تعلق نگرفته است.

---------------------------

(1)  البته پرهیز اغنیاء از دادن صدقه در جای خود به اعتباری، مذموم است  و بحث ما در موضوعی دیگر است.

چرا اهل سلوک اغلب از قربانی کردن حیوانات پرهیز دارند؟

یکی از دوستان پرسیده بودند که چرا اهل سلوک اغلب از قربانی کردن حیوانات پرهیز دارند؟

سرشت انسان به گونه ای است که نوعاً خواهان  رشد و ترقی است. آدمی با تجربه معنوی خویش، به خوبی دریافته است که لازمه رسیدن به هرچیز  رها کردن و فدا کردن چیزی دیگر است و انسان نمی تواند همه چیز را با هم داشته باشد. از اینجا انسان به مفهوم قربانی پی برد.  کسی که به عنوان مثال  مشغول مطالعه است در واقع این وقت را که می توانسته است به کاری دیگر بپردازد به آن کار دیگر نپرداخته است و آن را برای مطالعه قربانی کرده است.

در همه ادیان و آیین ها و نحله ها قربانی کردن به صورت  های مختلف وجود دارد و هیچ آیین و نحله ای نیست که مخالف قربانی کردن باشد اما مسئله و بحث بر سر  روش و شکل قربانی کردن  است و اینکه چه چیزی یا چه چیزهایی را باید قربانی کرد.

به طوری کلی، هر کاری اگر درست و به جا و به اندازه و با روش درست نباشد، به ضد خودش تبدیل می شود و خسارت های مادی و معنوی در پی  دارد و قربانی نیز از این قاعده مستثنا نیست.  

قربانی کردن انسان و حیوانات در تاریخ سابقه ای دیرینه دارد. این رسم از هزاران سال پیش  برای جلب محبت خدایان  و قوای موجود در جهان ؛ و یا از  روی ترس و به منظور خاموش کردن خشم و غضب خدایان انجام می شده است. پس همواره قربانی برای جلب منافع مادی و معنوی و یا دفع ضررهای مادی و معنوی انجام می شده است؛ و هم اکنون نیز اگر دقت کنیم، مردم از همین رو قربانی به جا می آورند؛ یعنی یا اعتقاد دارند که قربانی کردن کار خوبی  است و سبب رشد معنوی یا مادی  و رضایت پروردگار می شود؛ و یا برای دفع ضرر از جان  ومال و ناموس خود به قربانی می پردازند.

اکنون پس از بیان این مقدمات برویم سراغ پاسخ دوست عزیزمان:

سالکان می دانند که قربانی کردن به  خودی خود، بد نیست و انسان برای رشد معنوی خود باید قربانی کند ؛ اما ایشان به جای اینکه حیوانی را قربانی کنند از باب اینکه "که جان دارد و جان شیرین خوش است" چیزی دیگر را قربانی می کنند؛ یعنی از مال خود می بخشند  یا وقت خود را در راه خدمت به خلق می گذرانند و ...؛ زیرا هدف از قربانی کردن در تعالیم معنوی: 1-  رها شدن از قید و بند تعلقات مادی و درنهایت، دست یافتن به رشد معنوی است 2- کمک به مستمندان و نیازمندان است.

در شرح حال حضرت رسول (ص) نیز نقل شده است که از گوشت شکار می خورد، اما به  دست خود حیوانی را شکار نمی کرد (1) زیرا این کار تجاوز به حریم حیات موجودی دیگر است؛ و از سوی دیگر، سبب قساوت قلب و سنگدلی است. از این رو، اهل سلوک نیز از قربانی کردن حیوانات و از شکار آن ها پرهیز می کنند.

اگر بگویید که چرا شرع مردم را از ذبح حیوانات نهی نکرده است؟

پاسخ این است که احکام شرع نیز در بستر زمان و مکان فرود آمده است و حد اقل در آن زمان و مکان امکان حذف قربانی کردن وجود نداشت و مردم عرب مردمی به شدت گوشت خوار بودند و به شدت به عمل قربانی کردن در آیین خود اعتقاد داشتند و برای بت های خود  قربانی می کردند و حکم قربانی کردن از اموری نبود که از آن به یکباره دست بردارند.

 یکی از خرافاتی که پیش از اسلام در میان مردم جزیرةالعرب وجود داشت و، بعد از اسلام نیز، آیه در نفی آن نازل شد؛ اما متأسفانه مردم از آن دست برنداشتند، و تاکنون نیز خیلی از مسلمانان به نوعی به آن عقیده دارند، متبرک دانستن خون حیوان قربانی شده و مالیدن خون آن به فرزند و ... است. در دوره جاهلیت، مردم حیوانی را قربانی می کردند و خون آن را به کعبه می پاشیدند. بعد از آمدن اسلام نیز، جمعی از مسلمانان خواستند همین کار را ادامه دهند که خداوند آیه 37 سوره "حج" را نازل کرد و از این کار منع کرد(2) ؛ اما می بینیم که همین رسم با مالیدن خون قربانی به ماشین و خانه و  فرزند و ... ادامه پیدا کرده است. قرآن در آیه 37 از سوره "حج"  اشاره می کند که از گوشت و خون قربانی چیزی به خدا نمی رسد؛ بلکه خواسته خداوند از شما این است که به تقوا دست پیدا کنید و انسان بهتری شوید.

بنابراین، قربانی کردن نه تنها در مسیر انسان بهتری شدن نیست، بلکه در مسیر خود خواهی و فدا کردن موجودی دیگر به توهمِ نجاتِ خود و یا خانواده خود و یا حفظ مال خویش است؛ و جالب این است که بسیاری از افرادی که قربانی می کنند گمان می کنند که کار شایسته  و خدا پسندانه ای انجام داده اند و این در حالی است که علاوه بر آزار رساندن به حیوان زبان بسته، جمع کثیری از ایشان گوشت حیوان را نیز به مستمندان نمی دهند؛ بلکه  یا آن را در فریزر خویش می گذارند و یا به اطرافیان ثروتمند خود که نیازی هم ندارند می دهند و چیزی نصیب نیازمندان نمی شود.

از این رو، جمعی از اهل سلوک اگر بخواهند گوشت انفاق کنند، خودشان سبب گرفتن جان حیوانی نمی شوند و از قصابی گوشت می خرند و به نیازمندان می دهند. امیدوارم که ذبح قربانی در موارد مستحبی جای خود را حد اقل به خریدن گوشت و تقسیم آن میان نیازمندان بدهد؛ اما مهم تر این است که انسان ها اندیشه خود را ارتقا دهند زیرا اگر انسان ها اندیشه خود را ارتقا ندهند و در بند خرافات عوامانه باشند چنانچه به عنوان مثال ماشینی بخرند و حیوانی را ذبح نکنند و از قضا تصادفی با آن ماشین داشته باشند بر اساس اوهام خود، چنین خیال بافی می کنند که چون قربانی نکردیم این اتفاق افتاد؛ و ربط دادن امورنامربوط بر اساس حدس و گمان، یکی از مهم ترین خرافاتی است که در زندگی های مردم جریان دارد.

 

 

---------------------

(1) مکارم الاخلاق، ص 30.

(2) البحر المحیط ، اثر ابوحیان اندلسی، ج6 ص 343.