درباره فیلم زینب اثر استاد علیرضا توانا

برخی آثار مکتوبِ علیرضا توانا: قصه مرگ ماهان، باگلوله آزادم کن، چاه، خاکستری، مسایا، به نام هیچ.

درباره فیلم زینب اثر استاد علیرضا توانا

برخی آثار مکتوبِ علیرضا توانا: قصه مرگ ماهان، باگلوله آزادم کن، چاه، خاکستری، مسایا، به نام هیچ.

تفاوت در نگرش ها

همان طور که می دانیم اهل حکمت و فلسفه گفته اند که هیچ دو کس یا دو چیزی در هستی دقیقا مثل هم نیستند و حتما فرق یا فرق هایی با هم دارند. محی الدین در پاره ای از مباحث با فلاسفه هم نظر نیست؛ اما در این بحث، سخن ایشان را تایید می کند.(1) از این مقدمه می خواهم به این نتیجه برسم که نگرش های هیچ دو فردی در هستی دقیقا مثل هم نیست و افراد هرچقدر از نظر مبانی فکری به هم نزدیک باشند قطعا در جزئیات برخی نگرش ها با هم اختلاف دارند و این از آن روست که هرکس به لحاظ حال و مرتبه، و هم به لحاظ پیشینه خود، در جایگاهی قرار دارد که دیگری دقیقا در آن جایگاه قرار ندارد؛ ولی ممکن است نزدیک به آن جایگاه باشد. از همین روست که اگر چندین نفر با هم به سفر بروند و  از هر یک از ایشان خواسته شود که هرجا که رفته اند و هرآنچه را که دیده اند دقیقا توصیف کنند هرگز امکان ندارد که دو نفر درباره خصوصیات آنچه همگی دیده اند دقیقا نظر یکسانی را ارائه کنند. حتی اگر توصیف ها در مواردی به فرض یکسان باشد به عنوان مثال، دو نفر یک غذا را یکسان یا نزدیک به هم توصیف کنند اما نظر و سلیقه خودشان درباره آن غذا دقیقا یکسان نخواهد بود.

این موضوع حتی در مورد پیامبران و اولیای الهی نیز صادق است. پیامبران و اولیای الهی به لحاظ مرتبه و همچنین به لحاظ اینکه هر یک مظهر کدام یک از اسماء الهی اند، تفاوت هایی با یکدیگر دارند. در نتیجه، پیامبران و اولیاء ممکن است در پاره ای از مبانی به یکدیگر نزدیک باشند؛ اما نگرش آن ها دقیقا عین هم نیست. از این رو بود که بر حضرت یحیی (ع) قبض و خوف غلبه داشت و بر حضرت عیسی (ع) بسط و امید و از این رو بود که حضرت موسی با وجود اعتقاد به حضرت خضر، نمی توانست روش حضرت خضر را تحمل کند و مدام بر او اعتراض می کرد.

بنابراین، اینکه جناب مولانا و جمعی دیگر گفته اند که معانی‌ِ سخن انبیاء یکی است و فقط ظاهر کلام ایشان و صورت سخن آن ها مختلف است (2) و اینکه می گویند همه ادیان الهی آموزه های واحدی را عرضه می کرده اند اگر مقصودشان این باشد که ایشان وجوه مشترکی در مبانی داشته اند سخنشان صحیح است و اگر مقصودشان این باشد که نگرش ها و تعالیم انبیاء همگی عین هم بوده است این سخنی نادرست است.

-----------------

(1) فصوص الحکم، ص 92 ؛ و الفتوحات المکیة، ج4 ، ص 316. 

مشکل خرافات و مطالب سطحی و غیر دقیق در حوزه علوم انسانی

 اگر کسی در حیطه علوم تجربی و علوم مهندسی سخنی بگوید یا مطلبی بنویسد که غلط است یا محصولی را ارائه کند که خوب ساخته نشده است به زودی معلوم می شود که او دچار اشتباه شده است؛ از این رو، در علوم تجربی و مهندسی  دیری نمی پاید که افرادی که دانش و تخصص لازم را ندارند  دستشان رو می شود و نمی توانند به مدت طولانی با همان وضعیت به کار خود یا سخنان خود ادامه دهند؛ اما متاسفانه در علوم انسانی کسی که دانش لازم را ندارد یا سخنان او آمیخته با خرافات است و یا با غرض ورزی نظراتی را  ارائه می کند به راحتی شناخته نمی شود و چه بسا افرادی که دارای تالیفاتی بسیارند و از نظر انظار عمومی، افرادی متخصص و دقیق و محقق محسوب می شوند، اما  دانش لازم را ندارند و اطلاعاتشان غلط یا سطحی و غیر دقیق است.

این فاجعه در علوم انسانی مختص به چند دهه گذشته نیست، بلکه متاسفانه قرن های متمادی است که این روند ادامه دارد و نویسندگان یکی پس از دیگری بر اثر تقلید از دیگری و بدون تحقیق و بررسی  سخنان غلط و غیر تحقیقی را تکرار می کنند؛ و فاجعه بزرگ تر این است که اگر محققی یافت شود که بخواهد با دلیل و استدلال سخنان ایشان را نقد کند به سبب تعصب، سخنان وی را نمی پذیرند و با او به ستیز و مخالفت برمی خیزند؛ در حالی که ما حداقل از افراد تحصیل کرده توقع داریم که تعصب و پیشداوری و پیش فرض ها را کنار بگذارند و نگاهی منصفانه به مباحث علمی داشته باشند؛ و دردناک تر این است که یک محقق در علوم انسانی با وضوح و روشنی، نمی تواند سخن خود را همانند دانشمندان علوم تجربی، به اثبات برساند؛ زیرا صحت و سقم مطالب در علوم انسانی  در اکثریت قریب به اتفاق موارد، قابل آزمایش و سنجش نیست و اغلب فقط می توان شواهد و قرائنی را ارائه کرد که این شواهد و قرائن را فقط افراد متخصص - آن هم اگر گرفتار تعصب و پیشداوری نباشند-  درک می کنند؛ و  برای توده مردم این شواهد و قرائن قابل تشخیص و درک نیست.

جرقه ای از ملکوت

 برای اینکه کسی حقیقتی را - در هر موضوعی- بفهمد لازم است که وارد عالم امر یا همان "عالم ملکوت" شود. عالَم ملکوت جایی دیگر نیست بلکه لایه ای عمیق تر از همین عالم است که بر این عالم تاثیرگذار است. دانشمندانی که حقیقتی را در هر علمی کشف کرده اند، یا نوع آوری واختراعی انجام داده اند ذهن همه آن ها از طریق ارتباطی که با عالم ملکوت پیدا کرده است به آن حقیقت دست یافته است. برای تقریب به ذهن می توان گفت که هرگاه شما باهوش بوده اید و از هوش خود برای درک چیزی یا رفع مشکلی استفاده کردید در واقع با بهره گیری از ملکوت به موفقیت دست یافته اید. بنابراین، تنها راه کشف ها و اختراع ها همین است؛ و چنین نیست که دریافت حقایق از ملکوت اختصاص به مباحث معنوی وعرفانی داشته باشد.

اینجا این پرسش مطرح می شود که ارتباط با ملکوت چگونه حاصل می شود یا افزایش می یابد؟

محی الدین قائل است که این موضوع بستگی به ضرورتِ وقوع این امر دارد و از طریق دور، میان ملکوت و شخص حاصل می شود؛ یعنی رابطه ملکوت با ما دایره وار است و در هر لحظه ای که ما آمادگی برای ارتباط با ملکوت داشته باشیم و ضرورتی نیز وجود داشته باشد ارتباط ملکوت با ما برقرار می شود و ما در مدار ملکوت قرار می گیریم.

 همه افرادی که در هر موضوعی می کوشیده اند که چیزی را بفهمند یا کشف کنند، ناآگاهانه یا آگاهانه تلاش می کرده اند که رابطه دایره ای میان ملکوت و ایشان برقرار شود و در مدار ملکوت قرار بگیرند و از هوش هستی بهره مند شوند؛ و البته، این اتفاق در لحظه رخ می دهد.

دانشمندانی که با بررسی و آزمایش حقیقتی را کشف می کنند بارها از کنار آن حقیقت به راحتی گذشته اند و فقط یک بار ذهن آن ها جرقه ای زده است و حقیقت را کشف کرده اند.

گرچه تلاش کردن به تنهایی برای برقراری ارتباط ذهن با ملکوت کافی نیست؛ اما در بسیاری از اوقات، با تلاش و مهیا کردن شرایط، نور ملکوت بر ذهن تابیده است و انسان به اصطلاح دچار  اشراق (روشن شدگی) شده است.

علم چیست؟ علم در یک تعریف عبارت است از آگاهی از نسبتی است که میان پدیده ها وجود دارد. دانشمندان در واقع نسبت برخی از پدیده ها را با هم می دانند و ایشان تلاش می کنند که از امتزاج آگاهی ها و نسبت هایی که می دانند به کشف نسبتی جدید دست یابند یا اگر در کار اختراع اند با امتزاج آگاهی های خود و بهره گیری از مجموعه آن ها، نو آوری و اختراع داشته باشند.

همه این حرف ها را برای این عرض کردم که ما بدانیم که با کشف نسبتِ میان دانسته های خود و از طریق امتزاج آن ها با یکدیگر، به مطالب جدیدی می توانیم دست یابیم؛ یعنی ما با امتزاج و ربط دادن دانسته های خود با یکدیگر سوال های جدیدی را برای خودمان مطرح می کنیم و سپس از طریق ارتباط میان دانسته های خود، می توانیم در مسیر یافتن پاسخ و دریافت حقیقتی جدید، حرکت کنیم. اگر سوالی برای ما وجود ندارد در واقع ما آنچه را که می دانیم، خوب نفهمیده ایم؛ واز این رو نمی توانیم میان دانسته های خود ارتباطی برقرار کنیم و به دانشی جدید دست یابیم. 

آیا هر قو م و هر گروهی رسول و پیامبر داشته اند؟

ما در قرآن با دو دسته از آیات روبرو می شویم:

الف-  آیاتی که بیان می کند که هر قوم و هر گروهی رسول و پیامبر و بیم دهنده داشته اند.

به عنوان نمونه ، قرآن در بخشی از آیه 36 از سوره "نحل" می فرماید : "و لقد بعثنا فی کل امة رسولا" یعنی ما  در هر امتی رسولی را فرستادیم".

همچنین، در آیه 24 از سوره "فاطر" می خوانیم: "و إن من أُمّة إلاّ خلا فیها نذیر" یعنی هیچ امتی نیست، مگر اینکه بیم دهنده ای در میان آن بوده است.

ب- آیاتی که بیان می کند که هر قوم و هر گروهی رسول و پیامبر و بیم دهنده نداشته اند.

قرآن در آیه 19 از سوره "مائده"  با تعبیر "علی فترة من الرسل" به فترت رسولان (انقطاع رسولان ظاهری) اشاره می کند و بیان می کند که پیش از حضرت رسول(ص)، مدت های مدیدی رسول ظاهری و آشکار بر مردمِ عرب مبعوث نشده بود.

همچنین، در آیه 51 از سوره "فرقان" نیز می خوانیم : "و لو شئنا لبعثنا فی کل قریة رسولا" یعنی اگر می خواستیم که نخواستیم، در هر منطقه ای رسولی را می فرستادیم. (1)

 همچنین قرآن در آیه 3 از سوره "سجده" نیز به گونه ای تایید می کند که قوم پیامبر اسلام (ص) پیش از پیامبر (ص) رسول ظاهری و آشکار نداشته اند. در بخشی از آیه 3 از سوره "سجده " می خوانیم : "ام یقولون افتراه بل هو الحق من ربک لتنذر قوما ما اتاهم من نذیر من قبلک لعلهم یهتدون" یعنی: کافران می گویند که او (پیامبر) قرآن را بافته است؛ بلکه قرآن حق است که از جانب پروردگار توست تا تو قومی را که پیش از تو بیم دهنده ای برای ایشان نیامد بیم دهی؛ شاید که هدایت شوند."

برای حل این مسأله و رفع این تناقض، باید به این نکته توجه داشت که بر اساس احادیث معتبر، حجت الهی و رسول و پیامبر دو گونه است:

 الف- رسول باطنی (حجت باطنی) که همان عقل است

 ب- رسول ظاهری (حجت ظاهری) که پیامبران و امامان (ع) و ... هستند.

امام کاظم (ع) در این باره فرمود:  "یا هشام إن لله على الناس حجتین: حجة ظاهرة وحجة باطنة، فأما الظاهرة فالرسل والأنبیاء والأئمة  -علیهم السلام - وأما الباطنة فالعقول."  یعنی: ای هشام خداوند دو نوع حجت بر مردم دارد: حجت ظاهری و حجت باطنی. حجت ظاهری همان رسولان و انبیاء و ائمه اند و حجت باطنی عقل های مردم است. (الکافی، ج1، ص 16)

 از امام علی (ع) نیز نقل شده است که فرمود: "العقل رسول الحق " یعنی عقل رسول و فرستاده حضرت حق است. (غررالحکم، ص 27،  حکمت 326)

بنابراین، در جمع بندی این دو دسته از آیات باید گفت که در دسته اول از آیات که بیان کرده است که همه اقوام  دارای پیامبر و رسول و بیم دهنده  بوده اند مقصود از این رسول و بیم دهنده همان عقل است؛ زیرا بر اساس دسته دوم آیات، همه اقوام دارای پیامبر و رسول و بیم دهنده  نبوده اند.

 

----------------------------------------

(1)در مورد عبارتِ "اگر می خواستیم که نخواستیم" که در ترجمه آیه ذکر شد، لازم است که توضیحی عرض کنم. در زبان عربی "اِن" و "لو" هر دو به معنای "اگر" است؛ اما فرق این دو واژه در این است که "لو" برای صِرف فرض است یعنی برای دلالت بر این است که شرط و نتیجه آن هرگز محقق نمی شود و فقط فرض است؛ ولی "اِن" اعم از "لو" است یعنی هم در مواردی به کار می رود که شرط و نتیجه آن هر دو قابل وقوع است، و هم به جای "لو" به کار می رود.