درباره فیلم زینب اثر استاد علیرضا توانا

برخی آثار مکتوبِ علیرضا توانا: قصه مرگ ماهان، باگلوله آزادم کن، چاه، خاکستری، مسایا، به نام هیچ.

درباره فیلم زینب اثر استاد علیرضا توانا

برخی آثار مکتوبِ علیرضا توانا: قصه مرگ ماهان، باگلوله آزادم کن، چاه، خاکستری، مسایا، به نام هیچ.

تصور غلط از یاری خداوند

یکی از مصائبی که دامنگیر بسیاری از اهل ایمان است این باور است که اگر نیّت ایشان خیر باشد، خدا ایشان را کمک می کند. به عنوان مثال، افرادی متعددی را سراغ دارم که روزه داری برای آن ها ضرر داشت یا در توان ایشان نبود اما به سخنان دیگران توجهی نکردند و گفتند که خدا خودش کمک می کند و در روهای گرم و  طولانی با عدم آمادگی جسمانی، روزه گرفتند. متاسفانه، برخی حالشان بد شد و  فوت کردند و برخی نارسایی کلیوی در آن ها شدت گرفت و  بیمار دیالیزی شدند و برخی نیز که نارسایی کلیوی نداشتند به بیماری نارسایی کلیوی دچار شدند.

هیچ دلیل معتبری بر این قضیه وجود ندارد که به صرف اینکه نیتِ ما خوب است ما هرکاری خواستیم بدون درنظر گرفتن جوانب امور، انجام دهیم و خدا بر خود مقرر  کرده باشد که  موانع  و عوارض  و مصائب را از سر راه ما بردارد و همه چیز به خوبی پیش رود و مشکلی برای ما پیش نیاید.

قاعده صحیح و درست این است که خدا هر کسی را در راهی که می رود یاری می کند. یعنی راه و روش از نیت مهم تر است؛ و اگر جایی روش کسی شایسته نباشد، نیتِ خوب  او فایده ای ندارد و او را به موفقیت نمی رساند.

اگر کسی به بخشی از آیه 47 از سوره "روم"  استدلال کند که در آن می خوانیم: وَ کَانَ حَقًّا عَلَیْنَا نَصْرُ الْمُؤْمِنِینَ (بر ما حقی است که مؤمنان را یاری کنیم)،  می گوییم مقصود در این آیه این است که خداوند مؤمنان را در ایمانشان- اگر روش درستی داشته باشند- یاری می کند، نه اینکه به صرفِ نیتِ خوب اگر راه و روش غلطی را پیش بگیرند، در مسیر ایمانشان یاری می کند.

اگر مؤمنان راه و روش غلطی را در پیش بگیرند، سنت الهی این است که آن ها را در مسیر غلط یاری می کند؛ و به بیان دیگر، یاری عامِ خداوند اختصاصی به مومنان ندارد و  همگان را شامل می شود.

دلیل ما بر این مدعا که "خدا هرکس را در هر راهی که در آن راه پشتکار داشته باشد - چه خیر باشد و چه شر-  یاری می کند" آیه 20 از سوره "اسراء"  است. در این آیه می خوانیم: "و کلا نمدّ هؤلاء و هؤلاء من عطاء ربّک و ما کان عطاء ربّک محظوراً ." یعنی: ما همه را، اینان و آنان را، از عطای پروردگارت مدد می دهیم؛ و عطای پروردگارت [از کسی] منع نشده است."

خلاصه سخن این است که هرکس در هر راهی گام بردارد  آثار آن راه و مسیر  را کسب می کند. پس کسی که گندم می کارد نباید توقع داشته باشد که جو برداشت کند و کسی که در مسیر ضرر زدن به جسم خود قدم برمی دارد نباید توقع داشته باشد که آسیبی به او نرسد.

مطابق این آیه همگان، آخرت خواهان و دنیاطلبان، و مومنان و کافران، و خلاصه همه مردم مورد یاری خدا قرار می گیرند. از منظر عرفانی، هر کس در هر کاری موفق شود مورد یاری حضرت حق قرار گرفته است. اگر کافران از نظر علمی و صنعتی پیشرفت کرده اند، مورد یاری خدا قرار گرفته اند و حکمت اینکه خدا ایشان را یاری کرده است این است که در قانون و سنت الهی چنین است که اگر هر کس در هر مسیری با رعایت اصول آن راه، به خوبی تلاش کند، خواه مومن باشد و خواه کافر، در آن مسیر مدد می شود و در آن مسیر پیشرفت می کند. قرآن در آخر آیه مذکور تصریح می کند که هیچ کس از عطای خداوند محروم نمی شود.

رحمت الهی به یک اعتبار، مانند باران و مانند تابش خورشید است که به همه می رسد اما شایسته است که ما تلاش کنیم  از باران و از تابش خورشید درست استفاده کنیم تا از آن ها بهره مند شویم و به خود زیان نرسانیم.

ناگفته نماند که برخی از اندیشمندان، برای اینکه شرّ را به خدا نسبت ندهند و قائل به این نشوند که خداوند هرکسی را چه در راه خیر و چه در راه شرّ یاری می کند این گونه گفته اند که خداوند فقط در راه خیر مخلوقات را یاری می کند؛ و  اگر خداوند کسی را در راه خیر یاری نکند، وی  خود به خود، گرفتن گمراهی و گرفتار شر (بیماری و تبهکاری و ...) می شود.

این تحلیل هرچند در ظاهر، موجه به نظر می رسد و ساحت الهی را از شر  تبرئه می کند؛ اما در باطن، تحلیلی دقیق و عمیق نیست؛ زیرا بر اساس این تحلیل، آنچه در ظاهر شر به نظر می رسد به قدرتی غیر از حضرت حق منتسب می شود. این در حالی است که هر قدرت و اراده ای از قدرت و اراده خداوند است؛ و معنایِ "لا حول و لاقوة الا بالله" همین است.(1)

قرآن در آیه 78 از سوره "نساء" تصریح می کند که خیر و شر همگی از جانب خداست و در آیه  بعدی (آیه 79 ) برای کسانی که قدرت هضم و درک این موضوع را ندارند  و همچنین درک نمی کنند که هیچ چیزی به خودی خود، شر نیست و در نسبتی که افراد با آن دارند برای  ایشان شر و ناخوشایند می شود بیان می کند که خیر از جانب خداوند است و شری که به تو می رسد از جانب خودِ توست.

-------------------------------------------------

(1) البته از نظر عارف، خیر و شر امری اعتباری است و در نسبتی که مخلوقات با هر پدیده ای دارند آن را شر به حساب می آورند.

 

 

 

 

آیا دوست داشتن خود، از منظر عرفانی، شایسته است؟

بسیاری از مردم چنین می پندارند که دوست داشتنِ خویش به طور کلی، غلط و مخالف با تعالیم معنوی و عرفانی است؛ در حالی که از منظر عرفانِ وحدت وجودیِ محی الدین، انسان نه تنها باید همه مخلوقات و مظاهر حضرت حق را دوست بدارد، خودش را نیز باید دوست بدارد؛ زیرا خودش نیز مظهری از مظاهر حضرت حق است؛ بلکه در نگاه عمیق تر باید گفت: کسی که خود را دوست نداشته باشد نمی‌تواند دیگران را نیز دوست بدارد.

اصولا انسانِ فضیلت جو، چون خودش را دوست دارد، در پی فضیلت می رود و می کوشد که کمالِ مطلوبِ خود را بیابد؛ و انسانی که خودش را دوست نداشته باشد  و قدر گوهر وجودِ خود را نداند در پی خیر و خوبی و کمال مطلوب خویش نمی رود.

آنچه مذموم و ناپسند است این است که کسی در دوست داشتنِ خود افراط کند؛ به گونه ای که از روی خودشیفتگی، فضایلی را که در او نیست به خودش نسبت دهد؛ و یا او به گونه ای عاشق خودش باشد که حقوق دیگران را رعایت نکند و فقط در پی منافع خویش باشد.

اکنون ممکن است گفته شود که در سخنان برخی از بزرگان چنین می بینیم که گفته اند: "دل خود را از محبتِ غیر خدا خالی کن ." پس مقصودِ ایشان چیست؟

پاسخ این است که:

اگر بخواهیم سخن ایشان را حمل بر صحت کنیم(1)، باید بگوییم : مقصود این است که  "نگاه خود را الهی کن؛ و با محبت الهی، به هرچیز بنگر و هر چیزی را  از آن رو که مظهر حضرت حق است دوست بدار" ؛ چون در نگاه اولیای الهی، اصلا چیزی غیر خدا وجود ندارد و همه چیز مظهر حضرت حق و در درون حضرت حق است؛ زیرا در نظر گرفتنِ چیزی در کنار حضرت حق به معنای محدود دانستن حضرت حق است. بنابراین، انسان نباید خود را جدای از حق ببیند بلکه او ظهور حق است.

اگر گفته شود که آیا انسان حق دارد که با وجودِ کاستی ها و سستی های خود، خودش را دوست داشته باشد؟

 در پاسخ می گوییم که: بله، او وجودِ خود را، به عنوان عین و مظهر حضرت حق، باید دوست  داشته باشد و دوست داشتنِ خود به معنای دوست داشتنِ کاستی هایِ خود نیست؛ چون کاستی و سستی امری عدمی است، و امر عدمی  اصلا چیزی نیست تا مظهر حضرت حق باشد، و آنچه مظهر حضرت حق است امور وجودی اند.

----------------------------------------

(1) البته،ناگفته نماند که برخی از افرادی که چنین می گویند عالمان علم اخلاق اند که از منظر اخلاقی چنین می گویند و به موضوع وحدت وجود معرفت ندارند.

نو شدن و تغییر لحظه به لحظه

سال نو بر  استادان و دوستان عزیز و گرامی مبارک. همان طور که اهل عرفان و حکمت گفته اند، جهان در هر آن و هر لحظه، در حال نو شدن و خلقت جدیدی یافتن است. قرآن نیز اشاره دارد که مردم از خلقِ جدید و آفرینش لحظه به لحظه غافل اند و متوجه آن نیستند.(1)

همان طور که می دانیم، موقعیت های مشابه سبب می شود که مردم توجه خلق لحظه به  لحظه نباشند. آبی که در این لحظه در رود روان است همان آبی نیست که لحظه ای دیگر از آن می گذرد و  بهار امسال ما با بهار سال گذشته فرق دارد و فقط شبیه آن است زیرا پدیده های جهان در این بهار با بهارهای گذشته و بهارهای آینده دقیقا عین هم نیست و فرق دارد.

 خلاصه اینکه، احوال و شرایط و ویژگی های ما و احوال و شرایطِ هر کس و هر چیز درهر لحظه در حال تغییر است. با این مقدمه خواستم به این نکته مهم برسم که چون احوال و شرایط و ویژگی های ما و هر کس و هر چیز دیگر در حال تغییر است، احکام در حیطه تکوین و  در حیطه تشریع نیز در حال تغییر است. بارها همه ما تجربه کرده ایم که گاهی به عنوان مثال، مطلبی را امروز خوانده ایم و آن را نفهمیده ایم اما فردا آن را می خوانیم و می فهمیم، یا راه حل مسأله ای را امروز پیدا نکرده ایم اما فردا راه حلی برای آن یافته ایم. گاهی دارویی که امروز با بدن یک بیمار سازگاری ندارد بعد از زمانی، آن دارو با بدن ما سازگار می شود یا بالعکس. این ها نمونه هایی  از تغییر در احکام تکوینی است؛ و همه این تغییرات از این روست که نسبت ما با این پدیده ها (با آن مطلب و با آن مسأله و با آن دارو و ...) تغییر کرده است. 

چکیده کلام آنکه، حالِ هر چیز است که در اموری که برای آن چیز حاصل می شود تاثیرگذار است و مدخلیت دارد. به عنوان مثال ، طبیعت آتش سوزانندگی است اما اگر چوبی تَر باشد و خشک نباشد نمی سوزد و اگر قرار باشد چوب تر بسوزد ابتدا لازم است که حالش تغییر کند و خشک شود. اکنون که دریافتیم که در عالم تکوین تاثیرِ هر تاثیرگذاری منوط به حالِ هر چیز است، اهمیت توجه به حال هرچیز و ویژگی های هرچیز روشن می شود؛ و معلوم می گردد که هیچ چیزی را نباید مطلق در نظر گرفت. 

در بحث احکام تشریعی نیز همین طور است؛ اما متاسفانه به این موضوع نیز بی توجهی می شود. بی توجهی به این موضوع سبب می شود که گاهی احکامی ناکارآمد و غیر متناسب با شرایط و احوال مخاطب به دستِ مخاطب برسد و نتیجه این می شود که بسیاری از مخاطبان از پذیرش آن سرباز می زنند یا آن را به استهزا می گیرند.

 در زمان صدر اسلام، هرگاه حکمی متناسب با شرایط مخاطب نبود پیامبر اکرم (ص) حکم را نسخ می کرد و حکم بهتری را جایگزین می کرد. نمونه اش حکم مدتِ زمان روزه بود که ابتدا از هنگام خواب تا غروبِ آفتاب روزِ بعد بود؛ ولی اجرایِ این حکم با مشکل مواجه شد و مسلمانان  نزد پیامبر (ص) می رفتند و اظهار شِکوه می کردند که نفس ایشان طاقت نیاورد و در نیمه شب،  اعمالی را که روزه را باطل می کند انجام  دادند. سرانجام، این حکم نسخ شد و آیه 187 از سوره "بقره" نازل شد و حکم تغییر پیدا کرد و آغاز زمان روزه داری از سپیده دم اعلام شد. همچنین است حکمِ وجوبِ دادن صدقه قبل از مشورت خصوصی و نجوا با پیامبر (ص) برای کسی که قدرتِ پرداختِ صدقه را داشته باشد، که بنا به برخی روایات فقط حضرت علی (ع) به آن عمل کرد و بسیاری از اصحاب از دادن صدقه و از مشورت خصوصی و نجوا با این شرط خودداری کردند که به این ترتیب حکمِ وجوبِ صدقه قبل از مشورت خصوصی و نجوا با پیامبر (ص) نسخ شد.

بنابراین، عالِمان وظیفه سنگینی برعهده دارند و نباید ایشان با احتیاط های بی مورد و صدور احکام دشوار و یا غیر متناسب با مقتضیات زمان و مکان کاری کنند که مردم تجرّی پیدا کنند. آیا حضرت رسول (ص) همان طور که زمانِ روزه داری و حکم دادن صدقه قبل از مشورت خصوصی و نجوا با خود را نسخ کردند و تغییر دادند اگر امروز در میان مردم بودند تغییری در احکام نمی دادند و  احکامی متناسب با مقتضیات مخاطب، و مقتضیات زمان و مکان صادر نمی کردند؟!

—---------------------------------------—

(1)"بل هم فی لبس من خلق جدید." (بخشی از آیه 15 از سوره ق)