درباره فیلم زینب اثر استاد علیرضا توانا

برخی آثار مکتوبِ علیرضا توانا: قصه مرگ ماهان، باگلوله آزادم کن، چاه، خاکستری، مسایا، به نام هیچ.

درباره فیلم زینب اثر استاد علیرضا توانا

برخی آثار مکتوبِ علیرضا توانا: قصه مرگ ماهان، باگلوله آزادم کن، چاه، خاکستری، مسایا، به نام هیچ.

آیا دوست داشتن خود، از منظر عرفانی، شایسته است؟

بسیاری از مردم چنین می پندارند که دوست داشتنِ خویش به طور کلی، غلط و مخالف با تعالیم معنوی و عرفانی است؛ در حالی که از منظر عرفانِ وحدت وجودیِ محی الدین، انسان نه تنها باید همه مخلوقات و مظاهر حضرت حق را دوست بدارد، خودش را نیز باید دوست بدارد؛ زیرا خودش نیز مظهری از مظاهر حضرت حق است؛ بلکه در نگاه عمیق تر باید گفت: کسی که خود را دوست نداشته باشد نمی‌تواند دیگران را نیز دوست بدارد.

اصولا انسانِ فضیلت جو، چون خودش را دوست دارد، در پی فضیلت می رود و می کوشد که کمالِ مطلوبِ خود را بیابد؛ و انسانی که خودش را دوست نداشته باشد  و قدر گوهر وجودِ خود را نداند در پی خیر و خوبی و کمال مطلوب خویش نمی رود.

آنچه مذموم و ناپسند است این است که کسی در دوست داشتنِ خود افراط کند؛ به گونه ای که از روی خودشیفتگی، فضایلی را که در او نیست به خودش نسبت دهد؛ و یا او به گونه ای عاشق خودش باشد که حقوق دیگران را رعایت نکند و فقط در پی منافع خویش باشد.

اکنون ممکن است گفته شود که در سخنان برخی از بزرگان چنین می بینیم که گفته اند: "دل خود را از محبتِ غیر خدا خالی کن ." پس مقصودِ ایشان چیست؟

پاسخ این است که:

اگر بخواهیم سخن ایشان را حمل بر صحت کنیم(1)، باید بگوییم : مقصود این است که  "نگاه خود را الهی کن؛ و با محبت الهی، به هرچیز بنگر و هر چیزی را  از آن رو که مظهر حضرت حق است دوست بدار" ؛ چون در نگاه اولیای الهی، اصلا چیزی غیر خدا وجود ندارد و همه چیز مظهر حضرت حق و در درون حضرت حق است؛ زیرا در نظر گرفتنِ چیزی در کنار حضرت حق به معنای محدود دانستن حضرت حق است. بنابراین، انسان نباید خود را جدای از حق ببیند بلکه او ظهور حق است.

اگر گفته شود که آیا انسان حق دارد که با وجودِ کاستی ها و سستی های خود، خودش را دوست داشته باشد؟

 در پاسخ می گوییم که: بله، او وجودِ خود را، به عنوان عین و مظهر حضرت حق، باید دوست  داشته باشد و دوست داشتنِ خود به معنای دوست داشتنِ کاستی هایِ خود نیست؛ چون کاستی و سستی امری عدمی است، و امر عدمی  اصلا چیزی نیست تا مظهر حضرت حق باشد، و آنچه مظهر حضرت حق است امور وجودی اند.

----------------------------------------

(1) البته،ناگفته نماند که برخی از افرادی که چنین می گویند عالمان علم اخلاق اند که از منظر اخلاقی چنین می گویند و به موضوع وحدت وجود معرفت ندارند.

نظرات 2 + ارسال نظر
بهار سه‌شنبه 21 فروردین 1397 ساعت 07:59

آموزه های نیچه را در این باب بسیار می پسندم .
او معتقد است همه ی کارهای انسان (دوستی ، دشمنی ، ایثار و ....) باید بر اساس عشق ورزیدن به _ ابر انسان _ باشد و اینگونه است که همه چیز معنای واقعی خود را می یابد .
ولی او انسان را چگونه معنا می کند ‌که به مرتبه ی فرای او یعنی به _ابر انسان_ می اندیشد ؟
نیچه در این باب معتقد است : انسان چیزی است که بر او چیره می باید شد .

بهار سه‌شنبه 21 فروردین 1397 ساعت 07:52

با سلام و درود فراوان
بسیار عالی بود و چقدر این بحث ، مهم و در عین حال دقیق است .
یعنی همانطور که حضرتعالی به زیبایی اشاره فرموده اید به دلیل کاستی هایی که در خود (و البته دیگران) میبینیم به سنجه ای نیازمندیم که این دوست داشتن را بتوان عملی کرد .
ولی اگر هنوز برای ما این دیدگاه ملکه نشده که همه چیز مظهر حضرت حق است ؛ چگونه می توان در این مسیر گام برداشت ؟!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد