درباره فیلم زینب اثر استاد علیرضا توانا

برخی آثار مکتوبِ علیرضا توانا: قصه مرگ ماهان، باگلوله آزادم کن، چاه، خاکستری، مسایا، به نام هیچ.

درباره فیلم زینب اثر استاد علیرضا توانا

برخی آثار مکتوبِ علیرضا توانا: قصه مرگ ماهان، باگلوله آزادم کن، چاه، خاکستری، مسایا، به نام هیچ.

حجاب هستی

  از منظر محی الدین، هرچیز و هر کس همان طور که از وجهی و به اعتباری، مظهرِ حضرت حق است، از وجهی و به اعتباری نیز حجاب حضرت حق است؛ زیرا هرکس و هر چیز دارای فردیت و محدودیت است، پس هیچ کس و هیچ چیز دقیقا برابر با حضرت حق نیست. بنابراین، هر کس و هر چیز به  اعتباری، اشاره به حضرت حق دارد؛ و به اعتباری دیگر، هرکس و هر چیز حجابِ حضرت حق است و حق را می پوشاند.

به طور کلی، ساحت فروتر نسبت به ساحتِ فراتر دارای محدودیت است و این محدودیتِ ذاتی، خودش حجاب و مانع برای شناخت ساحتِ بالاتر است. پس این حجاب یک حجاب و مانع ذاتی است و از نوع مانع و حجاب بیرونی نیست. براین اساس محی الدین  نگاشت که : "الکون حجاب" (هستی حجاب است).

ناگفته نماند که نه تنها هستی حجاب حضرت حق است، بلکه حجابِ حقیقت و واقعیت خویش است؛ یعنی دست یابی به معرفتِ مطلق نیز درباره حقایق اشیاء برای کسانی که در این جهان زندگی می کنند وجود ندارد، بلکه تنها می توانند از منظر اعتباریِ خود، به موجودات و حقایق جهان بنگرند.

هرچیزی که ما را رنج می دهد مایه رحمت برای ماست

محی الدین در کتاب "شجون المسجون" نوشته است: هرچیزی که تو را آزار می دهد رحمتی بر توست زیرا تو را از خواب جهالت و غفلت بیدار می کند. (شجون السجون، ص 131)

آزار کشیدن و رنج بردن نشانه ضعف انسان است. انسان ها از اموری رنج می برند که در آن مورد ضعف دارند. اگر کفشِ کسی نامناسب و پوست او حساس باشد، پای او زخم می شود و او آزار می بیند؛ زیرا پوست او حساس و ضعیف است؛ و اگر پوست او حساس و ضعیف نبود، پای او زخم نمی شد و او آزار نمی دید. ما با سخن مردم و سخن ناروایی که به ما نسبت می دهند ناراحت می شویم و آزار می بینیم، چون ما ضعیف هستیم؛ و اگر قوی بودیم، سخن آن ها سبب آزار و رنج ما نمی شد. محی الدین در این سخنش به این نکته اشاره می کند که هر آنچه که سبب رنج ما می شود به یک اعتبار، مایه رحمت برای ماست چون ما را متوجه ضعف خودمان می کند.

نفس و تصوراتش

محی الدین بر این باور است که نفس آدمی حقیقتی است که دائما  و لحظه به لحظه در حال رشد و تغییر است. شیخ اکبر تصریح می کند که نفس آدمی  دائما در حال تصور کردن اموری است و آنچه تصور می کند برای او در زندگی متمثّل و نمایان می شود و هر تمثلی باقی می ماند (همان طور که خاطرات ما در نفس ما هست و در ما نقش بسته است)

شیخ اکبر بر این باور است که ساحتی از نفس آدمی خودش را در زمان گذشته و آینده تصور می کند واین گونه است که تمثّلات وی پدیدار می شود؛ و نفس آدمی همانند انسان است که واحد است اما  در درون انسان اجزاء و ساحت های مختلفی وجود دارد. (همان طور که خیال ما  از ساحتی از وجود ما ناشی می شود و از  دست و  پا و زبان و ... ناشی  نمی شود.)

محی الدین بر این باور است که اگر کره زمین و امثال آن از بین بروند، هستی هرگز نابود نمی شود و همواره  بوده  است و خواهد بود و در نتیجه زمان توقفی ندارد.(1)

----------------------------------------

(1) اقتباس از کتاب "شجون المسجون و فنون المفتون" اثر شیخ اکبر، ص 119.

آنچه انسان می آموزد در واقع به یاد آوردن و تذکر است

محی الدین بر این باور است که آنچه انسان می آموزد در واقع به یاد آوردن است .(فتوحات ج2، ص 686) این دیدگاه محی الدین بر اساس مبنای وحدت وجودیِ او تبیین می شود. بر اساس وحدت وجود، علم و عالم و معلوم با هم متحدند ؛ همان طور که خلق و خالق و مخلوق اتحاد دارند . از نظر محی الدین، انسان مظهر حضرت حق است؛ و چون مظهر حضرت حق است، علم حق در او به ظهور می رسد.

به بیان دیگر، حضرت حق به اعتبار ساحت ملکوتش، ازلی است و همه اسماء و صفاتش ازلی است و علم نیز یکی از صفات حضرت حق است. وقتی کسی در مورد موضوعی به آگاهی دست پیدا می کند در واقع آن علم از ملکوت خودش است. پس او علمی را که در ملکوتش بوده است، پیدا کرده است. از این رو محی الدین در فص شیثی فرمود : انسان از درختِ هستی خویش میوه علمش را می چیند. (ترجمه فصوص الحکم اینجانب، ص 63)

بر همین اساس است که محی الدین قائل است که انسان به اعتبار جوهره اش، قدیم و ازلی و به اعتبار صورت و ظاهرش، حادث است. (ترجمه فصوص الحکم، ص 30- 29) پس انسان دارای دو علم است علمی قدیم  و علمی حادث.