درباره فیلم زینب اثر استاد علیرضا توانا

برخی آثار مکتوبِ علیرضا توانا: قصه مرگ ماهان، باگلوله آزادم کن، چاه، خاکستری، مسایا، به نام هیچ.

درباره فیلم زینب اثر استاد علیرضا توانا

برخی آثار مکتوبِ علیرضا توانا: قصه مرگ ماهان، باگلوله آزادم کن، چاه، خاکستری، مسایا، به نام هیچ.

آیا در ماجرای عذاب قوم نوح، آب همه کره زمین را فرا گرفت؟

یکی از عزیزان پرسیده بودند که در ماجرای عذاب قوم نوح آیا آب همه کره زمین را فراگرفت و عذاب  شامل همه کره زمین شد، یا اینکه فقط در بخشی از زمین چنین اتفاقی رخ افتاد؟

هرچند قول مشهور بر اساس تکیه ایشان بر ظواهر برخی آیات و روایات، این است که آب همه کره زمین را فراگرفت و عذاب شامل همه زمین شد و فقط ایمان آورندگان به قوم نوح نجات یافتند ؛ اما این برداشت صحیح نیست و ناشی از سطحی نگری و ظاهر بینی و عدم توجه به نکات ظریف است.

متاسفانه بسیاری گمان می کنند که معنای تحقیق این است که چند آیه و روایت را بدون دقت در سند و دلالت (محتوا و مفهوم) کنار هم قرار دهند و فورا بر اساس ظواهر آیات و روایات نتیجه گیری کنند.

ایشان این نکته را فراموش کرده اند که همه آیات و روایات از محکمات نیستند، بلکه آیات و روایات به محکمات و متشابهات تقسیم می شود.(1) اصطلاح  آیات محکم (محکمات) به آیاتی گفته می شود که در آن ها همان معنایی مورد نظر است که از ظاهر آن ها به دست می آید و آیات متشابه به آیاتی می گویند که همان معنایی که از ظاهر آن ها به دست می آید مورد نظر نیست، بلکه معنای دورترِ آن مورد نظر است. متشابه را در یک اعتبار، از این رو متشابه گویند که اگر کسی معنای ظاهری آن را در نظر بگیرد به اشتباه افتاده است. در اعتباری دیگر، متشابه را از آن رو متشابه گویند که شبیه محکم است.

ائمه (ع) تاکید می کردند که اگر یک حدیث را درست بفهمی بهتر از این است که هزار حدیث را بدون فهمِ صحیح معنای آن، فقط نقل کنی. امام صادق فرمود: "حدیث تدریه خیر من ألف ترویه و لا یکون الرجل منکم فقیها حتى یعرف معاریض کلامنا" (2) یعنی اگر یک حدیث را درست بفهمی بهتر از این است که هزار حدیث را بدون فهم صحیح معنای آن، فقط نقل کنی . ما کسی را دانا در دین نمی دانیم ، مگر اینکه او اشارات و کنایه ها و آنچه را که صریح نمی گوییم دریاید.

با این مقدمه که عرض شد، برویم سراغ برخی از آیات و روایاتی که متاسفانه جمع کثیری از نویسندگان و مفسران، بدون تحقیق، و به تبعیت از یکدیگر، آن ها را حمل بر معانی ظاهری (حمل بر محکم بودن) کردند.

یکی از آیاتی که به آن به منظور اثبات جهانی بودنِ عذاب و به منظور اثبات اینکه آب همه زمین را فرا گرفت استناد می شود آیه 26 از سوره "نوح" است که در آن به دعای نوح اشاره دارد که عرض کرد: "ربّ لاتذرعلى الأرض من الکفرین دیّارا" یعنی: "پروردگارا، بر روی زمین هیچ کس از کافران را باقی مگذار."  کسانی که با توجه به این آیه چنین برداشتی کرده اند بنا را بر این گذاشته اند که آیه از محکمات است، در حالی که آیه از متشابهات است.  

در توضیح این قضیه باید گفت که الف و لام در کلمه "الارض" الف و لام جنس یا استغراق نیست تا همان معنایی شود که ایشان می گویند، بلکه الف و لام عهد است و به معنای سرزمینِ مورد نظری است که حضرت نوح با اهالی آن سخن می گفته است.

اگر کسی بگوید که بر چه اساسی می گویید که اینجا "الف و لام جنس" یا "استغراق" نیست و "الف و لام عهد" است؟

 پاسخ می دهیم که عذاب وقتی نازل می شود که حجت بر خلق تمام شود، چون قرآن در آیه 15 از سوره "بنی اسرائیل" می فرماید: "ما کنا معذبین حتی نبعث رسولاً " یعنی ما عذاب کننده نیستیم، مگر رسولی را فرستاده باشیم. در زمان حضرت نوح (ع) ، حجت بر همه مردم جهان تمام نشد؛ زیرا حضرت نوح مستقیم با همه مردم جهان در ارتباط نبود.

در حال حاضر که وسایل ارتباط جمعی تا این اندازه گسترده شده است جاهایی از کره زمین وجود دارد که تمدن هنوز به آنجا راه نیافته است و اهالی آنجا نیز از چگونگی زندگی ما در شهر خبر ندارند. هنوزهم مردمانی در اعماق جنگل های آفریقا زندگی می کنند که در مورد رسالت حضرت رسول (ص) خبری به ایشان نرسیده است تا چه رسد به اینکه حجت بر ایشان تمام شود. حال با این اوصاف تصور اینکه حضرت نوح حجت را بر همه مردم دنیا تمام کرده است و سپس به همه کافران روی زمین عذاب نازل شده است اصلا منطقی به نظر نمی رسد.

یکی دیگر از آیاتی که ایشان برای اثبات سخن خود به آن متوسل شده اند آیه 44 از سوره "هود" است که در بخشی از آن می خوانیم: "وقیل یا أرض ابلعی ماءک" یعنی به  زمین گفتیم: آبِ خود را [اکنون] فروبکش."

  در پاسخ به این استدلال نیز می گوییم  که اطلاق تعبیر "ارض" (زمین) بر بخشی از زمین (سرزمین) در قرآن و در زبان عربی بارها آمده است و کسی این موضوع را انکار نمی کند.

این نکته خیلی مهم را هم فراموش نکنیم که قرآن بیان نمی کند که ما حضرت نوح(ع) را بر همه مردم جهان فرستادیم، بلکه بیان می کند که ما نوح را به سوی قوم خودش فرستادیم. در بخشی از آیه 59 از سوره "اعراف" و در بخشی از آیه 25 از سوره "هود" و در بخشی از آیه 23 از سوره "مؤمنون" می‌خوانیم: "لقد ارسلنا نوحا الی قومه" یعنی "ما نوح را به سوی قومش فرستادیم."

این تصور که حضرت نوح (ع) بر همه مردم جهان رسالت داشت امری مشهور اما غیر صحیح است. حال برخی برای توجیه این موضوع متوسل به این سخن شده اند که جمعی از پیامبران تبلیغی بودند که دین و شریعت نوح را تبلیغ می کردند. اینکه اجمالا پیامبران تبلیغی  وجود داشته اند و از خودشان شریعتی نداشته اند در جای خود صحیح است، اما از این موضوع نباید چنین برداشت شود که حضرت نوح به همراه پیامبران تبلیغی، حجت را بر همه کافران جهان تمام کردند و سپس عذاب نازل شد. اصولا پیامبران تبلیغی لزوما چنین نبوده است که از احوال یکدیگر و یا از احوال حضرت نوح باخبر باشند ؛ بلکه هریک بر اساس وحی خود، عمل می کردند. اگر حجت در سراسر کره زمین بر مردم تمام شده بود، باید انبیای تبلیغی و ایمان آورندگان به ایشان نیز با حضرت نوح از سراسر جهان می آمدند و سوار کشتی نوح می شدند؛ در حالی که ایشان با هم در ارتباط نبوده اند.

باید توجه داشت که پیامبر اسلام (ص) فقط افرادی را به نقاط مهم دنیا به عنوان سفیران رسالت خود فرستادند؛ اما حجت بر تمام خلق، در زمان حیات حضرت رسول(ص) نشد و همگان در آن زمان از رسالت آن حضرت مطلع نشدند و گفتیم که در عصر کنونی نیز همه از وجود اسلام و قرآن و حضرت رسول با خبر نیستند پس شما چطور در مورد حضرت نوح (ع) چنین ادعایی می کنید؟!

 

بنابراین، مطابق نص قرآن کریم حضرت نوح (ع) بر قوم خودش مبعوث شد و و اگر روایاتی انگشت شمار دلالت دارد که حضرت نوح (ع) بر جهانیان مبعوث شد این سخن بر خلاف محکمات و بر خلاف نص قرآن کریم است و مطابق کلام امامان (ع) هر روایتی که مخالف قرآن باشد بی اعتبار است و باید کنار گذاشته شود. (3)

 البته لازم به ذکر است که پس از بررسی ملاحظه کردم که همگی این روایات سندش ضعیف است (4) اما طبق قاعده ای که از ائمه (ع) به دست ما رسیده است اگر سندش نیز به ظاهر صحیح بود، باید کنار گذاشته می شد؛ زیرا مخالف قرآن است. این را هم عرض کنم که جاعلان حدیث علاوه بر جعل متن حدیث، سند حدیث را هم جعل می کردند؛ یعنی نام چند راوی مورد وثوق را به عنوان سلسله سند حدیث ذکر می کردند. (5)

بنابراین، چون حضرت نوح (ع) فقط بر قوم خودش مبعوث شده است و حجت بر دیگران تمام نشده است ایشان عذاب نمی شوند، هرچند کافر باشند؛ چون قرآن می فرماید: "ما کنا معذبین حتی نبعث رسولاً " یعنی ما عذاب کننده نیستیم، مگر رسولی را فرستاده باشیم.

برخی برای اثبات اینکه آب همه زمین را فراگرفت چنین استناد کرده اند که قرآن در بخشی از آیه 27 از سوره مومنون فرموده است: " قلنا احمل فیها من کل زوجین اثنین" یعنی: گفتیم از هر زوجی، یک جفت در کشتی سوار کن".

ایشان در اینجا نیز بدون توجه به اینکه آیات به محکمات و متشابهات تقسیم می شود، بنا را بر معنای سطحی آیه مذکور گذاشته اند و گمان کرده اند که مقصود این است که از همه انواع مختلف حیواناتِ خشکی - چه وحشی و چه اهلی- یک جفت را سوار کشتی کن؛ آنگاه استدلال کرده اند که چون این باران و سیل جهانی بوده است پس باید نوح (ع) از همه حیوانات خشکی یک جفت به داخل کشتی ببرد تا آن ها زنده بماند؛ در حالی که مقصود از این آیه این است که از هر زوجی از حیوانات اهلی که به آن ها نیاز داری (مثل گاو و گوسفند و مرغ و خروس) یک جفت بردار.

بنابراین، دیدیم که با این آیه نیز نمی توان اثبات کرد که نزول باران و سیل و طوفان جهانی بوده است. روایاتی که از اسرائلیات است نیز در گمراه کردن ذهن  افراد نقش مهمی داشته است. البته، بی فکری را نیز باید عاملی جدی در این کج فهمی دانست؛ زیرا یک کشتی هر چقدر هم عظیم باشد گنجایش یک جفت از همه هزاران نوع حیوانی را که در خشکی زندگی می کنند، ندارد و برای چنین کاری - البته اگر به فرض ممکن باشد- جایی به وسعت یک شهر نیاز است.

در پایان این بحث، ذکر این نکته مهم لازم است که در نگاه به حضرت نوح و امثال او دو نگرش وجود دارد؛ یک نگرش این است که آنچه را که در متون دینی و عرفانی و معنوی با عنوان شخصیت هایی به نام آدم و نوح و ابراهیم و موسی و امثال ایشان آمده است شخصیت هایی منحصر به فرد و تاریخی در نظر بگیریم و نگرش دیگر این است که این تعابیر و نام ها را تعابیری نمادین در نظر بگیریم و به عنوان یک شخص به ایشان ننگریم و خلاصه اینکه این تعابیر حالت نمادین داشته باشد و در زمان های مختلف دارای مصداق باشد. شیخ اکبر، محی الدین، ابن عربی طرفدار قول دوم است و در کتاب فصوص الحکم چنین نگرشی به تعابیری همچون آدم و نوح و ابراهیم و موسی و امثال ایشان دارد.

 

----------------------

(۱) آیه 7 از سوره "آل عمران"  آیات را به آیات محکم و متشابه تقسیم می کند و بیان می کند که میزان و ملاک ، آیات محکم است، و برای فهم آیات متشابه به آیات محکم باید مراجعه شود. متاسفانه بسیاری از این نکته غفلت می کنند که احادیث نیز محکم و متشابه دارد و نباید فورا روایاتی را که سند معتبری دارد حمل بر معنای ظاهری آن کرد زیرا تنها روایات محکم حمل بر معنای ظاهری آن می شود و روایات متشابه نباید حمل بر معنای ظاهری یا معنای نزدیک آن شود و در روایات متشابه معنای ظاهری و نزدیک آن مورد نظر نیست و باید تاویل شود. در مورد اینکه احادیث نیز محکم و متشابه دارد. رجوع کنید به عیون الاخبار ج2، ص 261 ؛ و الاصول الاصلیة ، ص 287.

(۲) معانی الاخبار، ص 2.

(۳) ر.ک:  الکافی، ج1، ص 69 ؛ و وسائل الشیعة، ج 27، ص 112- 110 .

(۴) ر.ک: بحاراانوار ج11، ص 35- 34 .

(۵) رجال ابن الغضائری، ص 99 .

نگاه های مختلف به دنیا و آخرت

یکی از فرق های نگرش محی الدین، ابن عربی، عارف بزرگ جهان اسلام با اغلب اندیشمندان اسلامی نگرش متفاوت وی به دنیا و آخرت است.

 اغلب اندیشمندان اسلامی آخرت را منحصر در آینده می دانند و آخرت را جدا از دنیا می پندارند و بر این اساس و با این مقدمه، دنیا را بی ارزش می شمارند و به شاگردان خود توصیه می کنند که به دنیا بی اعتنا باشند و به فکر آخرت خود باشند. از نظر ایشان، دنیا همچون جیفه (مردار) است که از آن باید پرهیز کرد(1) ؛ اما ابن عربی بر این باور است که دنیا و آخرت، و مُلک و ملکوت جدا از هم نیست و در هم تنیده است و این گونه نیست که آخرت لزوما در آینده محقق شود، بلکه محی الدین آخرت را لایه ای عمیق تر از زندگی دنیا می داند؛ و به بیان ساده تر، هم اکنون دنیا و آخرت، و ظاهر و باطن، و ملک و ملکوت توأمان هست و ما هم اکنون توأمان در دنیا و در آخرت هستیم ؛ و خلاصه اینکه، دنیا و آخرت در واقع جدا از هم نیست.

از نظر ابن عربی، زندگی دنیا و امور دنیا خودش مسیر سلوک است؛ و تجربه معنوی و سلوکی را در همین زندگی دنیا باید کسب کرد. از دیدگاه ابن عربی، دنیا مظهر حضرت حق است و عینِ امر قدسی است؛ و در نتیجه، پرهیز از دنیا لازم نیست؛ بلکه باید از دنیا بجا و به اندازه، و با روش صحیح استفاده کرد. بله، ابن عربی نیز توصیه می کند که ظواهر زندگی دنیا شما را فریب ندهد و قضاوت های شما در مسائل مختلف بر اساس ظواهر زندگی دنیا نباشد.

اینجا ممکن است کسی این اشکال را مطرح کند که در برخی روایات از دنیا به جیفه (مردار) تعبیر شده است و امثال این گونه روایات فراوان است.

پاسخ این است که :

الف- مخاطب آیات و روایاتِ مختلف قطعا مردمِ مختلف با سطوح مختلف اندیشه اند و همگان مخاطب همه روایات نیستند. به عنوان مثال، امیر المومنین (ع) خطاب به کسی که دنیا را مذمت کرد، زبان به اعتراض گشود و بیان فرمود که "دنیا سجده گاه دوستان خدا، نمازگاه فرشتگان الھی، فرودگاه وحی خدا، جایگاه تجارت دوستان خداست که در آن رحمت خدا را به دست می آوردند." (2) پس ما روایاتِ مخالف نیز داریم.

ب- علاوه بر آنچه گفته شد، ممکن است بگوییم که مقصود از آیات و روایاتی که دنیا را مذمت می کنند این است که افراد نباید به ظواهر زندگی دنیا بسنده کنند و نباید خوردن و پوشیدن و استمتاع از نعمت های دنیا را مقصد و مقصود نهایی خود قرار دهند.

______________________

(1) جای شگفتی این است که حتی برخی از بزرگان در حوزه معرفت همچون مولوی، نیز تحت تاثیر توده اندیشمندان قرار گرفته اند و چنین گفته اند. (مثنوی معنوی، نشر وزارت ارشاد، ص 481)

(2) نهج البلاغه، حکمت 131.

انسان و آینه

انسان ها برای آگاهی از وضع ظاهر خود نوعاً به آینه نیاز دارند.  در مورد امور باطنی و معنوی نیز همین طور است و اغلب  مردم برای اینکه از وضع و حالِ روحی و معنوی خود مطلع شوند و به خودشناسی برسند نیاز به آینه ای  دارند.

در یک تقسیم بندی کلی انسان را به سه گروه کلی می توان تقسیم کرد:

الف- گروهی که گاهی به این فکر می افتند که وضع و حال معنوی خود را در آینه ای که در برابر آن ها قرار دارد ببینند و دراغلب اوقات احساس نیازی به این کار نمی کنند. توده مردم در واقع چنین اند.

ب- گروهی که همواره تلاش می کنند که وضع و حال معنوی خود را در آینه ای که در برابر آن ها قرار دارد ببینند اما چون گاهی از آینه دور می شوند و گاهی به آینه نزدیک ترند فقط  گاهی وضع و حال خود را در آینه با وضوح ملاحظه می کنند و گاهی وضع و حال خود را در آینه با وضوح نمی بینند. این گروه در واقع اغلب سالکان اند.

آینه در این تمثیل، شامل اموری می شود:

۱- باطن خود. درون انسان همانند آینه است که اگر انسان غبارها و  زنگارها را کنار بزند و از هوا و هوس ها و پیشداوری ها رها شود وضع و حال خود را در آینه درونش می بیند.

۲- استاد معنوی: سالکان با قرار گرفتن در برابر استاد معنویِ خویش در واقع در برابر آینه قرار می گیرند و خود را در آینه او می توانند ببینند و اجمالا می توانند دریابند که کجای کارند و دریابند که چه وضع و حالی دارند.

۳- سالکان همشأن: سالکان همشأن به منزله آینه برای یکدیگرند و نقاط قوت و ضعف خود را می توانند در آینه دوستان و سالکانِ همشأنِ خود ببینند و از مشاوره های آن ها در مسائل مختلف بهره گیرند.

ج- در میان اهل سلوک، فقط عده اندکی هستند که دارای مقام ولایت اند. ایشان ملکوت را مشاهده می کنند و در برابر آینه ملکوت قرار دارند . اینان به سبب اینکه در برابر آینه ملکوت قرار دارند نیاز به آینه از نوع دوم  و سوم ندارند؛ اما سایر سالکان به آینه نوع دوم و سوم نیز نیاز دارند، زیرا ایشان مدام از آینه فاصله می گیرند و میان ایشان و آینه درونِ ایشان (ملکوت) حجاب هایی حائل می شود؛ و از اینجا اهمیت آینه نوع دوم و سوم برای توده سالکان آشکار می شود.

از آنچه گفتیم معلوم شد که توده سالکان به استاد معنوی بیرونی نیاز دارند و فقط عده بسیاراندکی از سالکان هستند که نیاز به استاد بیرونی و سالکان دیگر برای رشد ندارند، و ملکوت و باطن ایشان به سبب رفع حجاب ها،  بر ایشان آشکار است و ملکوت ایشان بی واسطه ایشان را  راهبری می کند.

هیچ چیزی در این جهان مطلق نیست

جهانِ ما به گونه ای است که هیچ چیزِ آن خوبِ مطلق و مفیدِ مطلق نیست و هر چه خوب و مفید است به نسبت به چیزی و نسبت به موردی و نسبت به شرایطی خوب و مطلوب است، اما به طور مطلق خوب و مفید نیست و عوارضی نیز دارد. به عنوان مثال، مفیدترین خوراکی ها و میوه ها برای عده ای به سبب بیماری ایشان، مضر است. بهترین داروها برای برخی مناسب است؛ اما با توجه به شرایط برخی، مناسب نیست. همچنین، هیچ دارویی در جهان وجود ندارد که برای همه انواع بیماری ها و در همه شرایط مفید باشد.

 همچنین، هر چیزی که در این جهان برای ما نامطلوب است بد مطلق نیست و فوایدی نیز نسبت به چیزی و در مواردی و در شرایطی دارد. در واقع، مفید بودن و مضر بودن در نسبت چیزی با چیزی دیگر معنا پیدا می کند و محقق می شود.

مولانا در مثنوی، مثال های مختلفی در این باره بیان می کند؛ از جمله  اینکه: زهر مار برای خودش مایه کمال و حیات است و برای ما انسان ها کشنده است، و آب دریا برای موجودات آبزی مایه حیات است؛ اما برای موجوداتی که در خشکی زندگی می کنند فرو ماندن در آب سبب هلاکت است. وی در این باره نتیجه گیری می کند:

پس بد مطلق نباشد در جهان  *****  بد به نسبت باشد این را هم بدان

امام علی (ع) فرموده است که دنیا سرایی است که خوشی آن آمیخته با ناخوشی و زندگی آن آمیخته با مرگ و شیرینی آن آمیخته با تلخی است. (نهج البلاغه، دشتی، خطبه 113)

 عزیزالدین نسفی صاحب کتاب "الانسان الکامل" در این باره نوشته است:

"گُل و خارِ این وجود با هم است و نوش و نیشِ این وجود با یکدیگر؛ و به هرجا که فرود می‌آیند و از هرجا که کوچ می‌کنند باهم اند ؛ پس اگر گُل می‌طلبی خار با وی است و اگر نوش می خواهی نیش با وی."

شیخ اکبر، ابن عربی در  کتاب "الفتوحات المکیة" در این باره نگاشته است:

"در هستی، هیچ چیزی مطلق نیست؛ زیرا  در عالَمِ امکان اقتضای وجودِ موجودِ مطلقی نیست. " (الفتوحات المکیة ، ج1، ص 665)

پس انسان اندیشمند و دل آگاه با دانستن این موضوع تلاش می کند که مطلق نگری را در همه جنبه هایِ زندگی کنار بگذارد و توقعش از خودش و از دیگران و از جهان، مطلق نباشد. از آنجا که هیچ چیزی مطلقا مفید و هیچ چیز مطلقا مضر نیست، هر عملی نیز عوارضی را در پی دارد و نباید توقع داشت که کاری بدون عوارض باشد.

پس انسان خردمند همواره باید اولویت سنجی کند و مطابق اولویت سنجی رفتار کند. در روایتی از امام علی (ع) نقل شده است که فرمودند: عاقل آن کسی نیست که فقط خوبى را از بدى بشناسد و تشخیص دهد؛ بلکه عاقل آن کسی است که وقتی در میان دو شر قرار گرفت و راه گریزی نبود آن شری را که بهتر است (شرش کمتر است) تشخیص دهد. 

این کلام امام علی (ع) دلالت بر این نکته دارد که ما در مواردی بین دو راهی قرار می‌گیریم که یکی بد است و یکی بدتر است و راه دیگری وجود ندارد و انسان خردمند در چنین مواردی بد را از بدتر که کم زیان تر است، تشخیص می دهد.