درباره فیلم زینب اثر استاد علیرضا توانا

برخی آثار مکتوبِ علیرضا توانا: قصه مرگ ماهان، باگلوله آزادم کن، چاه، خاکستری، مسایا، به نام هیچ.

درباره فیلم زینب اثر استاد علیرضا توانا

برخی آثار مکتوبِ علیرضا توانا: قصه مرگ ماهان، باگلوله آزادم کن، چاه، خاکستری، مسایا، به نام هیچ.

سمرقند و بخارای حافظ

سطحی نگری و معنا کردنِ متون عمیق به صورتِ سطحی  و ظاهری، از بلایای بزرگی است که  همواره در طول اعصار و قرونِ مختلف،  خسارت های فراوانی را در عرصه فرهنگ واندیشه  در پی داشته است. مطلبی را که امروز می خواهم بنویسم  در مورد یکی از این نگرش های سطحی است.

همان طور که همه می دانیم، جناب حافظ یکی از غزلیات خود را این گونه آغاز می کند:

اگر آن تُرکِ شیرازى به دست آرد دل ما را ****  به خال هندویش بَخْشم سمرقند و بخارا را

سمرقند و بخارا دو شهر از شهرهای بزرگ و مهم در روزگار حافظ بوده است که قطعا در این شعر حافظ معنای کنایی و مجازی دارد ؛ زیرا حافظ قطعا قادر نبوده است که سمرقند و بخارا را به معشوقش ببخشد.

 اگر ما اشعار حضرت حافظ را به صورت اجمالی مورد بررسی قرار دهیم می بینیم که در اشعار  او استعاره و کنایه و مَجاز بسیار به کار رفته است و هنر حافظ در واقع از یک وجه  در به کارگیری استعاره و کنایه و مجاز و امثال آن ها است.

بنابراین، اینکه برخی به حافظ ایراد گرفته اند که او سمرقند و بخارایی را به معشوقش می بخشد که مال او نیست از اساس، ایرادی سست است؛ زیرا اصلا مقصود او شهر سمرقند و بخارا نیست که مجال این ایرادها باشد.

 کسانی که این ایراد و از این قبیل ایرادها را به حضرت حافظ می گیرد در واقع  به زبان شعر حافظ که زبانی نمادین است توجهی ندارند و نگاهی سطحی و ظاهری به اشعار حافظ دارند و  از استعاره ها و کنایه ها  و معانیِ  مجازیِ موجود در کلام او غافل اند.

مراد از بخشیدن سمرقند و بخارا در کلام  جناب حافظ این است که اگر معشوقش دل او را به دست آورد و به او توجه بکند، همه چیزش را نثار او می کند و برای او از همه چیزش می گذرد؛ اما این موضوع که معشوق او کیست بحثی دیگر و مجالی دیگر را می طلبد.

 

نظرات 1 + ارسال نظر
عرفان سه‌شنبه 20 آذر 1397 ساعت 20:23

با سلام و عرض خسته نباشید
واقعا که سطحی نگری همه جا مشکل آفرین است ولی در عرصه عرفان بیشتر اثر سوء خود را نشان می دهد .
چندی پیش در مجلسی بودم که واعظی بعد از سخنرانی در پایان خطابه اش به حضرت حافظ ایراد گرفت که " آخر جناب حافظ تو از سیر و سلوک چه می دانی وقتی که پایت را از شیراز بیرون نگذاشته ای و هیچ جا نرفته ای و هیچ جا را غیر از شیراز ندیده ای ؟! "
سیر و سلوک (رفتن و دیدن ) از منظر جناب واعظ ،نه سفری درونی بلکه سفری بیرونی بود ... !!!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد