درباره فیلم زینب اثر استاد علیرضا توانا

برخی آثار مکتوبِ علیرضا توانا: قصه مرگ ماهان، باگلوله آزادم کن، چاه، خاکستری، مسایا، به نام هیچ.

درباره فیلم زینب اثر استاد علیرضا توانا

برخی آثار مکتوبِ علیرضا توانا: قصه مرگ ماهان، باگلوله آزادم کن، چاه، خاکستری، مسایا، به نام هیچ.

پاسخ به پرسش شما در مورد خلق از عدم (نیستی )

یکی از بزرگواران پرسیده بودند:

نوشته بودید که : "حادث زمانی به مخلوقی گویند که در بستر زمان موجود می شود و مسبوق به عدم است یعنی نبوده و در بستر زمان هست شده است." با توجه به این قانون که هیچ چیز از بین نمی رود بلکه از حالتی به حالت دیگر در می آید پس چگونه می شود مخلوقی نبوده باشد و در بستر زمان هست شده باشد؟ آیا نبودن به معنای این است که اصلا موجودی نبوده یا منظور این است که به شکل صورت، متجلی نبوده است؟ متشکرم

پاسخ:

در پاسخ به این پرسش به چند نکته اشاره می کنم:

1- مقصود از اینکه "نبوده است و در بستر زمان هست شده است" این است که در عالَمِ مُلک نبوده است و در بستر زمان موجود شده است. یعنی بین وجود و موجود فرق است. پیش از این گفته ایم که از نظر محی الدین همه چیز در ساحت اعیان ثابته (در خیال حضرت حق و خیال هستی) وجود دارد و به موقع در هستی موجود می شود؛ مانند درخت و میو ه ای که در داخل دانه ای که در زمین کاشته می شود وجود دارد و در بستر زمان موجود می شود. البته این یک تمثیل برای درک مطلب است و قبلا گفتیم که در تمثیل، دو شیء مورد نظر از همه وجوه عین هم نیستند؛ بلکه صرفا شباهتی میان دو شیء یا دو موضوع وجود دارد.

2- پس همان طور که خودتان اشاره کردید جوهره هر چیز در جبروت و ملکوت هستی وجود دارد و هیچ چیز به این اعتبار از نیستی محض موجود نمی شود. پس به این اعتبار، جوهره اشیاء قدیم  و ازلی است؛ اما صورت اشیاء یعنی وجودِ عینی اشیاء، حادث است و مدام در حال تغییر است. از این رو، محی الدین بر این باور است که هر چیز دو وجه دارد وجهی حادث و وجهی قدیم . این امر با دیدگاه وحدت وجودی محی الدین پیوندی عمیق دارد و بر این اساس محی الدین معتقد است که خلق و حق با هم متحدند و در واقع خلق همان حضرت حق است که صورت به خود گرفته و عینیت پیدا کرده است.

3- به اعتبار اینکه ملکوت نسبت به عالم مُلک، وجود عینی و خارجی ندارد و نسبت به عالم مُلک به منزله جان نسبت به تن است در اصطلاح محی الدین درباره ملکوت و همچنین در مورد ساحت اعیان ثابته  تعبیر "عدم" (نیستی) به کار رفته است؛ اما کسی که با زبان محی الدین آشنایی دارد می داند که عدم  در نزد او به معنای "نیستی محض" نیست، بلکه به این معناست که وجودِ عینیِ خارجی ندارد، و به منزله جان است نسبت به تن.

 بنابراین وقتی محی الدین می گوید که اشیاء از عدم آفریده شده اند مقصودش با آنچه عالمان می گویند فرقی بنیادین دارد؛ زیرا در نزد عالمان، مقصود از آفرینش از عدم "آفرینش از هیچ محض" است؛ و در نزد محی الدین، مقصود آفرینش از عدم  آفرینش "از ملکوت و آفرینش از ساحت اعیان ثابته" است.

 

 

تلواسه های عاشقی ، اجرای گروه کنسرت مهبد

سلام همراهان گرامی، جناب استاد مطیعا ، یکی از دوستان قدیمی بنده که از دوستان مشترک بنده و استاد تواناست و سرپرست گروه کنسرت مهبد است، قرار است در روز 18 اردیبهشت کنسرتی را در تالار وحدت به اجرا گذارد. شرکت در کنسرت ها در صورت امکان می تواند در تشویق هنرمندان و حمایت مالی و معنوی از ایشان بسیار موثر باشد. 

اجرای گروه کنسرت مهبد 18 اردیبهشت 96

« تلواسه های عاشقی ... »

سرپرست و آهنگساز : سهیل مطیعا

با صدای: مهدی قاسمی

با حضور:
امیرحسن حاجی ابراهیمی: نی
غلامرضا احسان پور: دف،کوبه ای
سهیل مطیعا: پیانو
و
سعید کیهانی: عود
محمد جلالیان: ویولنسل
احسان حلوایی: تنبک
و اجرای:
وحید خرمی: مایستر و سولیست ویلن
محمد فروزی: ویلن
حمید محمدی: ویلن
هادی جعفری: ویلن

گروه کر:
باس: مهدی الماس پور
محمدرضا مهدی خانی - مهرداد صادقی
سید مصطفی عماد - امیرحسین بابقاری
سید مرتضی حسینی - حمیدرضا عسگری
مهدی بابقاری
زهرا احسانپور - فاطمه احسانپور ـ منا دارابی ـ مه لقا رحیمی ـ معصومه کشوری - ندا شیرزاد حنانه حاجی ابراهیمی - مرجان صادقی

 

( تلواسه های عاشقی)
سرپرست گروه و آهنگساز :سهیل مطیعا
با صدای مهدی قاسمی
تالار وحدت
18 اردیبهشت
ساعت 21:30
خرید اینترنتی
https://www.iranconcert.com/?ebuy=4824

پرسش درمورد معنای سخن جنید بغدادی

پرسش:

مقصود از  این سخن محی الدین که از "جنید"[1]  نقل می کند که : "هرگاه مُحدَث با قدیم قرین شود، اثری از محدث باقی نماند"[2]چیست؟

پاسخ:

لازم است ابتدا به معنای حادث و مُحدَث و معنای قدیم اشاره شود. حادث و محدث در لغت مترادف است و به یک معناست. حادث را به حادث زمانی و حادث ذاتی تقسیم می کنند. حادث زمانی به مخلوقی گویند که در بستر زمان موجود می شود و مسبوق به عدم است یعنی نبوده و در بستر زمان هست شده است. حادث ذاتی به موجودی گویند که در بستر زمان موجود نشده است و فرا زمانی است اما تکیه اش به دیگری است مانند ارواح ملکوتی.

قدیم نیز بر دو گونه است: قدیم زمانی و قدیم ذاتی. قدیم ذاتی آنچه را گویند که وجودش وابسته به دیگری نیست، مانند حضرت حق در مقام ذات . قدیمِ زمانی آنچه را گویند که فرا زمانی است و در بستر زمان هست نشده است و وجودش متکی به دیگری است، مانند ارواح ملکوتی

مقصود از عبارت فوق این است که:  قلبی که قدیم را فرا گیرد و وُسعِ قدیم را دارد مُحدَث را به عنوان امری جدا و مستقل از قدیم نمی بیند، بلکه محدث را صورتی و وجهی و جلوه ای از امری قدیم می بیند.

اصولا از منظر وحدت وجود، چیزی جز حضرت حق وجود ندارد و همه چیز در درون حضرت حق و صورتی از حضرت حق است. بنابراین هیچ چیز در جهان جدا از حضرت حق و غیر از حضرت حق (غیر از ذات قدیم و بیرون از آن) نیست بلکه جلوه ای از آن است.



[1] جنید بغدادی از مشاهیر استادان اهل سلوک در قرن سوم هجری بود.

[2]الفتوحات المکیة، ج1، ص 63 و 287.

تقوای علمی و عملی

آنچه میان اهل علم شایع است این است که اگر کسی از اهل تقوا به معنای مصطلح آن باشد خداوند  او را به آنچه صحیح است رهنمون می کند و گاه برای اثبات این قضیه به بخشی از آیه 282 از سوره بقره استدلال می کنند که "اتقوا الله و یعلمکم الله" (تقوا پیشه کنید که سبب می شود که خدا به شما علم بیاموزد.)

آیا واقعا ماجرا همان گونه است که مشهور به آن باور دارند؟ بهترین دلیل بر اینکه معنای این آیه آن چیزی نیست که مشهور به آن قائل اند این است که ما در عمل می بینیم که بسیاری از عالمان  واقعا اهل تقوا و پرهیزگاری بوده اند اما در بسیاری از مسائل علمی اشتباه کرده اند .  حتی بسیاری از عالمان باتقوا را  که در تقوای ایشان – به معنای مصطلح آن- شکی نیست دیده ایم که در مباحث فقهی و کلامی نظرات مختلف و گاهی متناقض داده اند و قطعا از منظر عالمان شیعه  در مسئله ای واحد، یک حکم مُصاب است و بقیه خطا کرده اند. پس تا اینجا معلوم شد که رعایت تقوا به معنای مصطلح آن، نمی تواند موجب اصابت به واقع و موجب مصون ماندن از خطا  و  رفتن به بیراهه باشد.

اکنون ببینیم که معنای "اتقوا الله و یعلمکم الله" چیست؟ اگر از ایرادهایی که بر اساس مبانی ادبی به این استنباط از آیه شده است صرف نظر کنیم و با اغماض از کنار آن بگذریم(ایراد ادبی این است که "یعلمکم الله "جواب یا جزاء فعل امرِ "اتقوا"نیست چون مجزوم نیست و در نتیجه آیه نمی خواهد اعطای علم الهی را منوط به  رعایت تقوا کند) در تحلیل منطقی این آیه باید بگوییم که تقوا حوزه های مختلفی دارد (همان طور که حیا و صبر و ... حوزه های مختلفی دارد) در تقسیم بندی کلی، ما تقوای علمی داریم و تقوای عملی. کسی که اصول علمی را در تحقیقاتش رعایت می کند (به عنوان مثال از پیش داوری و تعصب پرهیز می کند و از سفسطه و مغالطه دوری می کند و  به قدر کافی تفحص می کندو ...) چنین فردی نتیجه تقوای علمی خود را می بیند و به علم دست پیدا می کند ؛ اما اگر آگاهانه یا از روی غفلت برخی از لوازم تقوای علمی را رعایت نکند به نتیجه درست در تحقیق نمی رسد هرچند از نظر تقوای عملی – به معنای مصطلح آن- کم نظیر باشد.

پس تقوای علمی را باید از تقوای عملی تمییز داد و خلط نکرد. همان طور که ممکن است دانش آموزی در فیزیک فوق العاده باشد اما در شیمی ضعیف یا متوسط باشد.

تقوای عملی نیز حوزه های مختلفی دارد. به عنوان مثال ممکن است کسی اهل گناه به معنای مصطلح آن نباشد اما در رسیدگی به احوال همسایگان  و اطرافیان خود کوتاهی کرده باشد یا مثلا در قلب خود گرفتار حب جاه  و امثال این ها باشد اما نمود خارجی  و آشکاری نداشته باشد و از نظر خودش و دیگران باتقوا محسوب شود. می خواهم عرض کنم که تقوای عملی نیز خودش برخلاف نظر رایج در میان اهل علم،  حوزه های مختلفی دارد. واقعیت این است که ممکن است کسی به عنوان مثال، در مسائل مالی بسیار باتقوا و درست کار باشد اما در امری دیگر متوسط یا ضعیف باشد، یا بالعکس.

حاصل سخنم این است که اگر ما تقوای علمی را از تقوای عملی تفکیک کنیم و در ضمن بدانیم که تقوای عملی هم حوزه های مختلفی دارد امور مختلف را با هم خلط نمی کنیم و مثلا از تقوای عملی فلان شخص نتیجه نمی گیریم که تقوای علمی هم دارد یا بالعکس. یکی از مغلطه ها این است که در مباحث علمی بگوییم فلان عالم بزرگ و باتقوا چنین نظری داشته است و در نتیجه سخن علمی او صحیح است در حالی که نه تنها تقوای علمی و عملی جدا از هم است  بلکه هر موضوع علمی هم حساب خود  را دارد و نباید مسائل مختلف را تعمیم دهیم و امور نامربوط را به هم ربط دهیم.

 

پاسخ به پرسش شما در مورد رابطه استعداد مخلوق و تجلی حق

پرسش:

آیا محی الدین قائل به این نیست که هرچه به بنده می رسد بر حسب عین ثابته و استعداد اوست؟ پس چرا  محی الدین  در فص شعیبی سخن عموم اهل سلوک را نقد می کند که می گویند : تجلی حضرت حق بر حسب استعداد بنده است؟

پاسخ:

بله، محی الدین براین باور است که هرچه به بنده می رسد بر حسب استعداد بنده و عین ثابته اوست و او در فص شیثی و فص عزیری و ... به این امر بارها تصریح کرده است و براین باور است که استعداد امری جعلی نیست  تا خدا آن را به بنده عطا کند بلکه هرکس جوهره اش دارای استعدادهایی ازلی  است و هرچه به بنده می رسد بر اساس استعدادهای ازلی اوست.

اما آنجا که در فص شعیبی می فرماید که "محل نگین در انگشتر همانندِ خودِ نگین است و غیرِ آن نیست[1]، و این عکس آن چیزی است که طائفه[2] به آن اشاره می کنند که حق به قدرِ استعدادِ بنده تجلی می کند، در حالی که این گونه نیست". در مقام بیان این نکته است که با توجه به فیض اقدس و فیض مقدس ، و تجلی ذاتی (تجلی غیب)  و تجلی شهادت ، قطعا تجلی حق و استعداد بنده یکسان است و تفاوت و اختلافی در آن ها نیست؛ و از این رو، وی در ادامه برای تبیین این امر به موضوع تجلی غیب و تجلی شهادت می پردازد. این نکته را هم فراموش نکنیم که اعیان ثابته موجودات با فیض اقدس حضرت حق و  با نور حق آشکار شدند؛ و از این رو، تجلی حضرت حق به لحاظ مرتبه، مقدم بر عین ثابته و  استعداد بنده است.

 

 


[1] یعنی قلب بنده و دریافتِ قلبیِ او مطابق با صورتِ تجلیِ الهی بر قلب بنده است.

[2] توده اهل سلوک