شعری منسوب به حضرت علی (ع) است که البته به صورت قطعی معلوم نیست که از آن جناب باشد، اما از انجا که دارای مضمونی عالی است امورز چند کلامی درباره آن می نویسم:
دوائک فیک و لاتبصر **** و دائک منک و لاتشعر
اتزعم انک جرم صغیر **** و فیک انطوی العالم الاکبر
و انت الکتاب المبین الذی **** بأحرفه تظهر المضمر
فلاحاجه لک فی خارج **** یخبر عنک بما یسطر
ترجمه:
دوایِ تو در درونِ خود توست، اما نمی بینی؛ و دردِ تو از خودت است، اما متوجه نیستی. تو می پنداری که جسم کوچکی هستی در حالی که در درون تو جهانی بسیار بزرگتر از آنچه می پنداری، وجود دارد. تو همان کتابِ مبین هستی که با حروف خودش امور نهفته را آشکار می کند. تو [با وجود جهان درون خودت] نیازی به جهان خارج نداری تا به تو درباره چیزی خبر بدهد.
این شعر دلالت بر وحدت وجود دارد. این ابیات بیانگر این است که انسان به سبب بهرمندی از روح و قوه خیالِ خلاق، همه ساحت های مختلف و عوالمِ مختلف را داراست و از این رو، انسان به هیچ کس و هیچ چیز برای اینکه به او آگاهی ببخشد و از اموری باخبر کند نیاز ندارد. جالب است که در این شعر حضرت علی(ع) تعبیر کتاب مبین را که در قرآن در مورد آیات قرآن به کار رفته است، در مورد انسان به کار می برد. البته، همان طور که می دانیم مقصود از این انسان، که دارای این مقامات ذکر شده است همان اولیای الهی اند ؛ اما افراد دیگر نیز با توجه به مراتب مختلفی که در درونِ حقیقت انسان، کامل دارند، از خیر و برکت انسان کامل و از بقای در هستی بهره مند می شوند.
خسروا گوی فلک در خم چوگان تو باد
ساحت کون و مکان عرصه میدان تو باد
زلف خاتون ظفر شیفته پرچم توست
دیده فتح ابد عاشق جولان تو باد