درباره فیلم زینب اثر استاد علیرضا توانا

برخی آثار مکتوبِ علیرضا توانا: قصه مرگ ماهان، باگلوله آزادم کن، چاه، خاکستری، مسایا، به نام هیچ.

درباره فیلم زینب اثر استاد علیرضا توانا

برخی آثار مکتوبِ علیرضا توانا: قصه مرگ ماهان، باگلوله آزادم کن، چاه، خاکستری، مسایا، به نام هیچ.

نقدی بر سخنی از استاد شفیعی کدکنی

مطلبی را که امروز می خواهم کمی درباره آن سخن بگویم بخشی از نوشته آقای دکتر شفیعی کدکنی  در کتاب "زبان شعر در نثر صوفیّه" است. ایشان در آنجا نوشته اند:

عرفان مفهومی است شناور و نسبی و ذاتِ مراتبِ تشکیک. در افراد مختلف و برای مخاطبان مختلف، سود و زیان های متفاوت دارد.

شک نیست که جنبه های انسانی آموزش های عارفانی از نوعی بایزید بسطامی و بوسعید میهنی و ابوالحسن خرقانی و مجموعۀ تصوف خراسان برای انسان معاصر ارزش های بسیار دارد: تعصب ها را کم می کند، انسان دوستی بدون قید و شرط را می ستاید و بر آتش انانیّتِ انسان آبی فرو می ریزد تا از شعله های ویران کنندۀ آن بکاهد. اینها جنبه های ارزشمند عرفان ایرانی است.

 

اما عرفانی که اکنون غالباً در ایران در "محافل" و در "کتب" و "نشریات" عرضه می شود، عرفانی است که تبار ایرانی را تباه خواهد کرد و کوچک ترین جایی برای خِرَد واراده و جنبش باقی نخواهد گذاشت. مجموعۀ بی نهایتی است از بازی با الفاظ که عارفانش می توانند ناظر قتل عام هزاران جوان و پیر باشند و بعد هم بگویند: "تجلی ذات احدیت بود در مقام اسم قهار"!

و یا اگر تمام این مملکت ویران شود، خواهند گفت: "تعیّن اوّل بود که از مقام فیض قدسی به مقام فیض اقدس تنّزل کرد"!

 

مزخرفاتی از این نوع عبارات که نسلهای پی در پی فرزندان این آب و خاک را خاکسترنشین کرد: عرفان شیخ محیی الدین ابن عربی و اتباع او، به روایت شارحان معاصر ما که می پندارند هرچه این زبان پیچیده تر شود عرفان عمیق تر می شود نمونه ای آشکار است که در آن هیچ جایی برای حضور انسان، جز در آینۀ "حضرات خمس" دیده نمی شود. در صورتی که تصوّف خراسان، یعنی تصوف ایران، سرشار است از اندیشیدن به انسان، همین انسانِ خاکیِ میان کوچه و بازار." ("زبان شعر در نثر صوفیّه"، ص ۹۹-۱۰۰)

جناب آقای دکتر شفیعی کدکنی نوشته بودند که: "مجموعۀ تصوف خراسان برای انسان معاصر ارزش های بسیار دارد: تعصب ها را کم می کند، انسان دوستی بدون قید و شرط را می ستاید و بر آتش انانیّتِ انسان آبی فرو می ریزد تا از شعله های ویران کنندۀ آن بکاهد. اینها جنبه های ارزشمند عرفان ایرانی است."

این سخن بیش از اینکه در مورد عرفان ایرانی صادق باشد - که البته در مورد عرفان و سالکان ایرانی هم اجمالا صادق است-  در مورد ابن عربی صادق است؛ چون درمیان عارفانی که آثاری از آن ها بر جای مانده است کسی تعصبش کمتراز محی الدین نیست. محی الدین آن قدر سعه صدر و وسعت نظر دارد که هر کسی را با هر دین و مذهبی تا جایی که به حقوق دیگران تجاوز نکند، به رسمیت می شناسد؛ در حالی که بسیاری از عارفان و سالکان چنین نگرشی ندارد. به عنوان مثال، او را با علاء الدوله سمنانی مقایسه کنید که کسی را که سخنش با مذاق او سازگاری ندارد تکفیر می کند.

از نقدهای جناب آقای دکتر شفیعی کدکنی به ابن عربی، نقد ایشان به عرفان نظریِ شیخ اکبر است؛ که انصافا از ایشان این نوع سخن گفتن جای شگفتی دارد. محی الدین همان اندازه که به عرفان عملی اهمیت می دهد، به عرفان نظری نیز توجه دارد. با وجود علاقه ای که به ابوالحسن خرقانی و  خواجه عبدالله انصاری و امثال ایشان دارم ، اما سخنان ایشان دیدگاه های هستی شناسانه به دست کسی نمی دهد. مگر غیر از این است که یکی از جنبه های اصلی سلوک و عرفان این است که انسان بکوشد تا بداند که کیست و از کجا آمده است و  در کجا قرار دارد و به کجا می رود؟ این امور در سایه عرفان نظری محقق است.

 جناب آقای دکتر شفیعی کدکنی در عبارتی دیگر در نقد ابن عربی  و پیروان وی، نوشته اند: "مجموعۀ بی نهایتی است از بازی با الفاظ که عارفانش می توانند ناظر قتل عام هزاران جوان و پیر باشند و بعد هم بگویند: "تجلی ذات احدیت بود در مقام اسم قهار"! و یا اگر تمام این مملکت ویران شود، خواهند گفت: "تعیّن اوّل بود که از مقام فیض قدسی به مقام فیض اقدس تنّزل کرد"

در اینجا از سخنان دکتر شفیعی کدکنی به یادم آمد که "الناس اعداء ما جهلوا" (1) اگر محی الدین در تحلیل خشونت ها و کشتار و امثال آن می گوید که این ها نیز از برخی از اسماء الهی به ظهور رسیده است برای این است که تبیین و پاسخ درست و قابل قبولی در مورد برخی امور داشته باشد. محی الدین بر این باور است که ما به عنوان مظهری از مظاهر حضرت حق برای اینکه جهانی آرام و سرشار از امنیت داشته باشیم باید بکوشیم که مهربانی و امنیت را در جهان بگسترانیم؛  اما اگر کوشش کردیم و خشونت و ناآرامی در جهان ظاهر شد، ناگزیریم بپذیریم که آن نیز ناشی از برخی از اسماء الهی و در دایره نظام هستی بوده است.

 اما چرا او چنین می گوید؟ چون اگر خلق را جدا از حق بدانیم و بگوییم مخلوقات اراده ای مستقل دارند و حضرت حق نیز اراده ای دارد و مردم خونریزی کرده اند و حضرت حق موثر نبوده است، لازمه اش این است که بگوییم در هستی دو یا چند  قدرت و چند اراده حاکم است و در این گونه موارد اراده حضرت حق در برابر اراده مخلوقات مغلوب شده است و در واقع با این بیان علم و اراده و قدرت و سایر صفات حضرت حق را محدود و ناقص دانسته ایم و قائل به ثنویت شده ایم. پس باید بگوییم که اراده های مختلف در طول اراده خداوند است، نه در عرض الهی خداوند. محی الدین می گوید که همه کس و همه چیز در درون حضرت حق است و رقابت ها در درون حضرت حق است و در واقع حضرت حق به اعتبار مقام ذات، فراتر از هر صفت و هر عملی است؛ اما حضرت حق به اعتبار مقام واحدیت، دارای اسماء و صفاتی است؛ و اسماء با هم رقابت دارند.

اینکه عرض کردم "مردم دشمن چیزی اند که نمی دانند"  و این سخن جناب دکتر شفیعی کدکنی را از این باب دانستم، صرف ادعا نیست؛ و دلیلم بر ناآگاهی ایشان بر حوزه عرفان ابن عربی این است که: ایشان در خط بعدی دچار خطای فاحش شد و در بیان دیدگاه ابن عربی نوشته است: "تعیّن اوّل بود که از مقام فیض قدسی به مقام فیض اقدس تنّزل کرد" ؛ در حالی که این جمله غلط است و حضرت حق در تعین اولِ خویش، با فیض اقدس تنزل کرد و فیض مقدس از آن به ظهور رسید و همچنان به ظهور می رسد؛ نه اینکه "از مقام فیض قدسی به مقام فیض اقدس تنّزل کرد". برای تفصیل بیشتر این موضوع رجوع بفرمایید به فص آدمی از فصوص الحکم و شرح فصوص قیصری  و مقدمه ترجمه فصوص الحکم اینجانب و ...

در نوشتاری بعدی، چند خطی نیز به برخی از وجوه امتیازعرفان عملیِ ابن عربی بر عرفان عملیِ مکاتبِ عرفانی دیگر اشاره خواهم کرد.

-------------------------------------------------------

مردم دشمن چیزی اند که آن را نمی دانند و نمی شناسند.

 

نظرات 2 + ارسال نظر
حسن زاده شنبه 5 اسفند 1396 ساعت 12:41

با سلام و درود فراوان
این نقد غیر منصفانه از آنجا ناشی می شود که همانطور که حضرتعالی ذکر فرمودید به دلیل سعه صدر و وسعت نظر حضرت محی الدین _برای نا آشنایان با دیدگاه ایشان _ نوعی تسلیم و رضایتمندی نسبت به هر چیز و هر واقعه ای متوهم می شود . در حالیکه به قول حضرت حافظ:
کجا دانند حال ما سبکباران ساحلها ...

سالک جمعه 4 اسفند 1396 ساعت 21:04

با سلام خدمت شما استاد گرانقدر
اینکه اکثر مردم ما عادت دارند درمورد مسائلی که آگاهی درباره آنها ندارند ؛ اظهار نظر کنند چیز عجیبی نیست ولی اینکه ایشان که سمت استادی و نویسندگی و .... دارند ، چنین اظهار نظری کرده اند ؛ جای بسی تعجب دارد .
آن هم در مورد عرفانی که بدلیل اتحاد حق و خلق ؛ انسان را در قبال امورات و اتفاقات بسیار بسیار مسئول می داند .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد