درباره فیلم زینب اثر استاد علیرضا توانا

برخی آثار مکتوبِ علیرضا توانا: قصه مرگ ماهان، باگلوله آزادم کن، چاه، خاکستری، مسایا، به نام هیچ.

درباره فیلم زینب اثر استاد علیرضا توانا

برخی آثار مکتوبِ علیرضا توانا: قصه مرگ ماهان، باگلوله آزادم کن، چاه، خاکستری، مسایا، به نام هیچ.

چگونه می توان برداشت درستی از سخنان محی الدین داشت ؟

الف- سخنان محی الدین را باید با استفاده از سخنان خود او  تحلیل و تفسیر کرد . متاسفانه کم نیستند کسانی که برای تحلیل سخنان محی الدین از مبانی دیگران (فلاسفه  و متکلمان و اهل سلوک دیگر) بهره جسته اند و از این رو  در فهم و تحلیل سخنان محی الدین به بیراهه رفته اند. از این رو متاسفانه بسیاری از پیروان مکتب محی الدین نیز فهم شایسته و دقیقی از نگرش های محی الدین ندارند.

2- محی الدین در برخی از عبارت های خوددر پی آن بوده است که فقط افراد کوته بین و کسانی را که مرتبه پایین تری داشته اند مجاب کند و  در صدد بیان عمیق ترین سخنان خود نبوده است. پس این مهم است که دریابیم که محی الدین  کجا در مقام بیان اندیشه  واقعی خویش است و کجا  در بیان  حقایق به سبب عدم تحملِ مخاطب خود، سخن عمیق خود را بیان نمی کند و در حد فهم مخاطب خود ، مطلبی را بیان می کند.

3- محی الدین بسیاری از اندیشه های عمیق خود را در لفافه و به طور غیر مستقیم بیان کرده است و لذا شاگرد راستین مکتب محی الدین تلاش می کند بین خط های محی الدین را بخواند و دریابد.

4- هریک از اسماء الهی در اعصار مختلف مظاهر خاص خود را دارند و ساحتِ محی الدین نیز همواره در هر عصری مظاهر خاص خود را دارد که سخنان او را تبیین و تعمیق و توسعه می دهند. 

چرا مولانا و برخی تقلید را مذمت کرده اند ؟

ممکن است این پرسش مطرح شود  که چرا مولانا و برخی  تقلید را مذمت کرده اند؟ مقصود ایشان از مذمت تقلید چیست؟

اینکه فقیهان در اثبات تقلید گفته اند که : "تقلید از باب بنای عقلاء است، که شخص غیر عالم  و غیرمتخصص در باره آنچه نمی داند به کسی که عالم و متخصص است رجوع  می کند" فی نفسه سخنی درست و منطقی است؛ اما آنچه مورد نظر مولانا و امثال اوست این است که تقلید کورکورانه ناروا است و مردم باید بدانند که حد و حدود تقلید کجاست و فقیه جامع الشرایط کیست.

ممکن است بفرمایید که مردم توان محدودی دارند و نمی توانند این امور را تشخیص دهند. بله من هم با شما موافقم و مقصودم  این است که آنان که مردم را به سوی فقیهان دعوت می کنند و فقیهان جامع الشرایط را معرفی می کنند باید از دانش بیشتری و فهم عمیق تری برخوردار باشند.

آیا واقعا کسی که فقط فقه را به صورت سنتی آموخته است و از امور فراوانی از جمله مباحث عرفانی هیچ اطلاعی ندارد فقیه جامع الشرایطی می تواند باشد؟ اگر قائل باشیم که واقعیتی به نام نگرش عرفانی داریم ، و نگرش عرفانی روی جهان بینی فرد تاثیر فراوانی دارد و نگاه فرد را به زندگی و امور زندگی و دنیا و آخرت و برزخ  و ... تغییر می دهد پس چگونه می توان گفت که کسی که از چنین معرفتی برخوردار نیست می توان تقلید کرد؟!

نکته بسیار مهمی که لازم است که به آن توجه شود این است که 1- بسیار از آگاهی ها و علوم  روی استنباط فقیه اثر می گذارد.2- جامعه ای که شخص در آن زندگی می کند و پیشینه او یعنی اینکه در کدام جامعه رشد کرده است وچه استادانی داشته است و ...  تاثیر مستقیم روی فتاوای او دارد. اگر به فتاوای فقیهانی که در جایی می زیسته اند که آب اندک بوده است مراجعه کنیم می بینیم که شرایط جامعه آن ها روی فتاوای نجاست و طهارت ایشان تاثیر گذار بوده است و او در فتوا آسان گیر تر بوده است.

فقیهی که اهل حکمت و فرزانگی و عرفان است قائل است که مقتضیات زمان و مکان در حکم شرعی تاثیر گذار است و این فقیه با فقیهی که اهل حکمت و فرزانگی و عرفان نیست و برای علوم عقلی و حِکمی و  عرفانی ارزشی قائل نیست و فقط به نصوص شرعی به صورت خام می نگرد و تکرار می کند که "حلال محمد(ص) حلال الی یوم القیامه و حرام محمد(ص) حرام الی یوم القیامه"  این دو فقیه از نظر استنباط زمین تا آسمان با هم فرق دارند زیرا فقیه متعمق و عقل گرا و  اهل عرفان معنای صحیح روایاتی همچون حلال محمد(ص) حلال الی یوم القیامه و حرام محمد(ص) حرام الی یوم القیامه"  را می داند  و او آگاه است که قیود مختلف موضوع سبب تغییر حکم می شود.

یک مثال ساده:  نوشیدن آب برای کسی که  در معرض خطر است و اگر آب ننوشد می میرد،  واجب است؛ و ننوشیدن عمدی اب برای چنین فردی حرام است. نوشیدن آب برای کسی که فرد تشنه تر یا سزاوارتری برای نوشیدن وجود دارد و آب محدود است اما ندادن آب به وی نیز مشکلی ایجاد نمی کند در این صورت نوشیدن آب مکروه است  و اعطای آب به او مستحب است. پس دیدیم که چطور نوشیدن آب در شرایط مختلف حکم مختلفی می تواند داشته باشد.

پس معلوم شد که مولانا و امثال او کدام تقلید را ناروا می دانستند و تقلید از کدام  کس را ناروا می شمردند.

به مناسبت سالروز تولد استاد علیرضا توانا

چهاردهم مرداد سالروز استاد و سرور گرامی و برادر عزیزم، علیرضا توانا، است که همواره خود را مدیون الطاف گوناگون و پیاپی اش می دانم. این شعر از حضرت حافظ را به مناسبت میلاد فرخنده اش ، پیشاپیش به محضرش تقدیم می کنم:

حسنت به اتفاق ملاحت جهان گرفت

آری به اتفاق جهان می‌توان گرفت

افشای راز خلوتیان خواست کرد شمع

شکر خدا که سرّ دلش در زبان گرفت

زین آتش نهفته که در سینه من است

خورشید شعله‌ایست که در آسمان گرفت

می‌خواست گل که دم زند از رنگ و بوی دوست

از غیرت صبا نفسش در دهان گرفت

آسوده بر کنار چو پرگار می‌شدم

دوران چو نقطه عاقبتم در میان گرفت

آن روز شوق ساغر می خرمنم بسوخت

کاتش ز عکس عارض ساقی در آن گرفت

خواهم شدن به کوی مغان آستین فشان

زین فتنه‌ها که دامن آخرزمان گرفت

می خور که هر که آخر کار جهان بدید

از غم سبک برآمد و رطل گران گرفت

بر برگ گل به خون شقایق نوشته‌اند

کان کس که پخته شد می چون ارغوان گرفت

حافظ چو آب لطف ز نظم تو می‌چکد

حاسد چگونه نکته تواند بر آن گرفت

پاسخ به پرسش شما درباره بحثی درمورد تنزیه و تشبیه در فصوص الحکم

یکی از بزرگواران نوشته بودند:

با سلام و احترام ، دو سوال داشتم :

۱- در  ترجمه کتاب فصوص ص ۷۰ پاراگراف دوم آمده است:

خداوند تعالی فرمود : " چیزی مثل و مانند او نیست " . . . .  و قائل به فردیت شد.

 در صورت امکان، توضیح بیشتری بفرمایید خصوصا آنجا که می فرماید :

و فرمود : و اوست که شنوای بیناست. پس او به یک اعتبار با این تعبیر تنزیه کرد و قائل به فردیت شد.

دقیقا منظورم این است که چگونه  از شنوایی و بینایی به تنزیه رسید؟

۲ - در پاورقی شماره ۶ ص ۷۱  آمده است : . . . .  و اگر دعوت او (نوح) جامع تنزیه و تشبیه بود، دعوتش را اجابت می کردند.

با توجه به اینکه پیامبرها از نظر کشف و شهود در مرتبه بالاتری از عوام هستند پس چطور اینجا توده مردم درک بالاتری از موضوع دارند ؟ و در واقع تاویل مردم و قوم در اینجا چیست؟

بسیار سپاسگزارم  

پاسخ:

ابتدا خوب است که پاراگراف مورد نظر از ص 70 به طور کامل ذکر شود و سپس توضیح داده شود.

 در این پاراگراف می خوانیم:

"خداوند - تعالی- فرمود: " چیزی مثل و مانند او نیست "[1] پس [با این تعبیر] تنزیه کرد،[و در ادامه فرمود:]" و اوست که شنوای بیناست" پس [با این تعبیر] تشبیه کرد؛ و خداوند - تعالی- فرمود: " چیزی همانندِ مثلِ او نیست "[2] پس او [با این تعبیر] تشبیه کرد و دوگانگی را اثبات کرد، [و فرمود:] "و [فقط] اوست که شنوای بیناست" پس او [به یک اعتبار ، با این تعبیر] تنزیه کرد و قائل به فردیّتِ او شد."

 

محی الدین می فرماید که آیه 11 از سوره "شوری"  دو گونه می توان معنا کرد  اما باید توجه داشت که اگر بخش اول این آیه را دال بر تنزیه بگیریم بخش دوم را باید دال بر تشبیه بگیریم و اگر بخش اول را دال بر تشبیه بگیریم حتما باید بخش دوم آن را دال بر تنزیه بگیریم.  

1- اگر کاف را  در "لیس کمثله شیء" کاف زائد بگیریم، ترجمه چنین می شود: "چیزی مثل و مانند او نیست." این ترجمه فقط مشتمل بر تنزیه است، زیرا وجود هرگونه مثل و مانند را برای خداوند نفی می کند.

 2- اگر کاف را زائد در نظر نگیریم و کاف را کافِ تشبیه بدانیم، در آن صورت ترجمه چنین می شود: "چیزی شبیهِ مثل و مانندِ او نیست". این ترجمه دوم  خودش دو حالت دارد. به یک اعتبار، مشتمل بر تشبیه و به اعتباری مشتمل بر تنزیه است. مشتمل بودن این ترجمه بر تشبیه از این روست که برای خداوند مِثلی را به اثبات می رساند و مشتمل بودن این ترجمه بر تنزیه از این روست که بیان می کند چیزی شبیهِ مثلِ او نیست؛ بنابراین، به طریقِ اولی، چیزی شبیه خودِ او نیست. پس  اگر در مورد بخش اول آیه هر کدام از این دو وجه (تنزیه یا تشبیه) را در نظر بگیریم  باید بخش دوم آیه را دال بر وجه دیگر (تنزیه یا تشبیه) بگیریم.

 

اما اینکه پرسیده بودید: در اینجا چگونه از شنوایی و بینایی به تنزیه رسید پاسخ این است که:  در فرض اینکه ما بنا را بر این بگذاریم که کاف زائد است  و همچنین بر فرض اینکه بخش اول آیه  را دال بر تشبیه بگیریم، بخش دوم آیه دال بر تنزیه خواهد بود ؛ و این از آن روست که در این صورت، معنای بخش دوم این خوانده بود که فقط شنوایی و بینایی برای خداست و اختصاص به او دارد.

اما در پاسخ به پرسش دوم باید به چند نکته اشاره کرد:

الف- تعبیر نوح و امثال آن در کلام محی الدین حالت نمادین  دارد و اشاره به کسانی است که نگاه تنزیهی محض دارند و مقصود وی شخصی به نام نوح پیامبر نیست.

ب- صفات و کمالات معنوی مجموعه است و از نظر محی الدین، چه بسا کسی که عالم یا دانشمند است در صفتی پایین تر از توده مردم باشد  مثلا  در شجاعت یا در سخاوت  یا صبوری یا ... پایین تر از فرد غیر عالم باشد. پس نمی توان گفت که اگر دانشمندی در برخی فضایل برتر از توده مردم حتما در فضایل دیگر نیز برتر از توده مردم است.

 



 [1]این ترجمه و معنا بر این اساس است که کاف را کاف زائد و برای تأکید بدانیم. مقصود محی الدین از فرمایش خداوند، بخشی از آیه 11 از سوره "شوری" است که فرموده است:  "... لیس کمثله شیء و هو السمیع البصیر"

[2]همان آیه پیشین است که محی الدین به گونه ای دیگر معنا می فرماید. این ترجمه و معنا مبنی بر این است که کاف را "کاف تشبیه" بدانیم، و کاف را "کاف زائد" ندانیم.

اسم ظاهر و باطن الهی همواره دارای مصادیقی است

اسم ظاهر و باطن الهی همواره دارای مصادیقی است. از دیدگاه محی الدین و اهل وحدت وجود، ظاهرِ جهان  ظاهرِ حضرت حق است و باطنِ جهان باطنِ حضرت حق. 

بر همین  اساس جهان و عالم مُلک روی خداست  و از این باب است که "عاشق ام بر همه عالم که همه عالم از اوست" .

حضرت حافظ ، که یک سالک وحدت وجودی و پیرو مکتب محی الدین است، در این باب چه نیکو سروده  است:

مرادِ دل زتماشای باغ عالَم چیست؟  *** به دست مردم چشم(1) از رخ تو گل چیدن

 

کمال الدین حسین خوارزمی نیز سروده است

 

آخر اى جان جمله اشیا تو***هم نهانى و هم هویدا تو

پرده از کائنات ساخته‏اى‏         ***در پس پرده آشکارا تو

در پس پرده‏هاى گوناگون‏***هم تماشاگر و تماشا تو

تو به هر چهره‏اى نموده جمال‏***هم به هر دیده گشته بینا تو

از طریق ظهور و سرّ (سیر- خ) بطون‏*** ظاهرت ما و باطن ما تو

 

البته نباید فراموش کرد که در نگاه ژرف بین محی الدین ظاهر و باطن نیز اعتباری اند یعنی چیزی که از نظر کسی نهان است از نظر دیگری ممکن است نهان نباشد و برای او آشکار باشد و بالعکس.

 

------------------------------

 

1- مردمک چشم.