درباره فیلم زینب اثر استاد علیرضا توانا

برخی آثار مکتوبِ علیرضا توانا: قصه مرگ ماهان، باگلوله آزادم کن، چاه، خاکستری، مسایا، به نام هیچ.

درباره فیلم زینب اثر استاد علیرضا توانا

برخی آثار مکتوبِ علیرضا توانا: قصه مرگ ماهان، باگلوله آزادم کن، چاه، خاکستری، مسایا، به نام هیچ.

درباره قانون جذب

در زمان ما شایع شده است که می گویند خیال ها و آرزوهای خوب داشته باشید، تا به خواسته‌های خود دست یابید. گرچه این سخن اجمالا درست است اما برخلاف آنچه افراد سطحی نگر پنداشته اند، به این معنا نیست که اگر کسی چیزی را آرزو بکند و به آن فکر کند حتما به آن خواسته دست می یابد. در اینجا برای فهم درست و عمیق این سخن، لازم است که به چند نکته اشاره کنم:

نکته اول این است که اجزای جهان پیوسته در حال جذب و دفع اند و هیچ لحظه ای نیست که جهان و اجزای جهان بدونِ جذب و دقع باشد؛ اما در جذب و دفع، خیال ها و آرزوهایی که ما آن‌ها را در ذهن خود می پرورانیم تاثیر قاطع و حتمی ندارند؛ یعنی -به اصطلاح اهل حکمت- خیال های خوب و آرزوهای افراد علتِ نامه برای تحققِ آن‌ها نیستند .

 به بیان دیگر، این طور نیست که آرزوهای خوب و تمرکز ذهنیِ روی آن ها به طور حتمی، موجب تحقق و وقوع آن‌ها شوند؛ بلکه اگر از منظر اهل حکمت بخواهیم این موضوع را تحلیل کنیم، باید بگوییم که آرزوهای خوب و تمرکز ذهنیِ روی آن ها به اصطلاح، مقتضی برای تحقق  آن‌ها است و مقتضی وقتی اثرگذار است که مانعی برای تاثیرگذاریِ مقتضی وجود نداشته باشد. 

ابتدا لازم است قاعده "مقتضی و مانع" را با یک مثال توضیح دهم تا موضوع روشن شود. به عنوان مثال، برای روشن شدنِ آتش و روشن ماندنِ آتش باید اکسیژن و سوخت موجود باشد؛ اما اکسیژن و سوخت علت تامه و علت قطعی برای  روشن شدن و روشن ماندن آتش نیست بلکه مانع نیز نباید وجود داشته باشد. به عنوان مثال، وزیدن باد شدید مانع روشن شدن و روشن ماندنِ اتش است. 

قاعده مقتضی و مانع در مورد خیال ها و آرزوهای افراد برای جذب آن‌ها و تحقق آن ها، صادق است؛ یعنی انسان با خیال های مثبت و حرکت در مسیر آن‌ها در صورتی که مانعی قدرتمند و شکست ناپذیر در میان نیاید به خواسته های ممکنِ خود می رسد؛ اما اگر مانعی قدرتمند و شکست ناپذیر وجود داشته باشد انسان به آروزها و خیال هایی که در سر می پروراند و در مسیر آن حرکت می کند نمی رسد. پس از منظر اهل حکمت، خیال های خوب و تمرکز ذهنیِ روی آن ها و حرکت در مسیر آن ها، مقتضی برای تحقق آن خیال ها و آرزوها است اما خیال های خوب علتِ قطعی برای تحقق آن ها محسوب نمی شوند.

نکته دوم که لازم است یادآوری شود این است که مقصود از جذبِ خواسته ها با خیال های مثبت این است که ما با خواسته ها و آرزوهایمان از نظر امواج، هماهنگ باشیم تا آن ها را جذب کنیم و  آن ها نیز جاذبِ ما باشند. در فیزیک کوانتوم ثابت شده است که همه چیزها علاوه بر وجود ذره‌ای و مادی، دارای موج نیز هستند و آنچه در جذب ها و دفع ها تاثیرگذار است موج هایِ هرچیز است.

نکته سوم این است که از منظر عرفانی، هرکسی که در جهان زندگی می کند دارای حقیقت و حدّی معنوی است که این حدّ و این حقیقتِ معنویِ پیش از تولدش در هستی بوده است و بعد از مرگ نیز باقی می ماند . این حقیقتِ معنوی دارای استعدادهایی است.


 استعدادهای هر حقیقتِ معنوی از طریق جذب اموری که متناسب با استعدادهایش و سبب شکوفاییِ استعدادیش است تحقق پیدا می کند و آنچه متناسب با استعدادهایش نیست جذبِ او نمی شود و او نیز نمی تواند آن ها را جذب کند؛ و البته، پارامترِ زمان نیز در جذب و دفع امور نباید نادیده گرفته شود؛ یعنی ممکن است ما استعداد جذب چیزی را در حال حاضر نداشته باشیم، اما به فرض، فردا یا یک ماه بعد، یا یکسال بعد، یا ده سال دیگر استعداد جذب آن را داشته باشیم. از حقیقت و حدّ معنویِ هرکس و استعدادهایِ آن در اصلاح عارفان به عین ثابته تعبیر می شود.

 https://t.me/alishalchiannazer

بحثی درباره سایه نداشتن پیامبران و امامان(ع)

متاسفانه، دقت کافی در تشخیص صحت و سقم روایاتِ و همچنین در فهم احادیث معتبر نشده است. بنا گذاشتن بر روایاتی که مشهوراما غیر معتبرند پیامدهای وحشتناکی را در پی داشته است. به عنوان مثال، باور بسیاری از مومنان این است که پیامبر و امام سایه ندارد و برای این باور خود به دو روایات، استدلال می کنند اما چند نکته لازم است که مورد عنایت قرار گیرد:

<!-- 1- یکی از این دو روایت ضعیف است به سبب وجودِ راویِ مجهول الحالی با نام "علی بن معبد"؛ و در  سند روایت دیگر  علی بن فضال (علی بن حسن بن فضال) است که از نظر جمعی از عالمان شیعه، فطحی مذهب بوده است و در مذهبش انحراف وجود داشته است. (ر.ک: خلاصة الاقوال علامه حلی؛ و تنقیح المقال و ...)

<!--2- به نظر محققانی همچون شیخ انصاری، خبر واحدی که از طریق راویان موثق نقل شده باشد و قطعی الصدور نباشد فقط در احکام معتبر است و در امور اعتقادی، خبر واحد حجیت ندارد زیرا بسیاری از احکام ظنی الصدور است و کنار گذاشتن خبرهای واحد، سبب تعطیل احکام می شود؛ اما در جزئیات امور اعتقادی ضرورتی ندارد که ما اعتقادی بر اساس دلیل غیر قطعی برای خود داشته باشیم و خلاصه نباید با استناد به خبر واحد، اعتقادی را ما برای خودمان بنا کنیم؛ زیرا این کار به منزله ساختن ساختمانی بزرگ بر روی ستونی ضعیف است.

<!-- 3-هر روایتی که با آیه قرآن و با ادله قطعیِ عقلی منافات داشته باشد مردود است؛ و به حکم عقل، هر چیزی که وجودِ جسمانی داشته باشد دارای سایه است. در ضمن، آیه 48 از سوره "نحل" تصریح می کند که چیزی که وجود مادی داشته باشد سایه دارد.

<!-- 4- اگر پیامبران و امامان سایه نداشتند، قطعا مردم متوجه این فرق می شدند و به ایشان ایمان می آورند و شبهه ای برای کسانی که با ایشان روبرو می شدند باقی نمی ماند اما می دانیم که در زمان حیات پیامبران و ائمه (ع)، اکثریت مردم به ایشان نمی آورند و گاهی از ایشان، معجزه مطالبه می کردند؛ و اگر ایشان سایه نداشتند، آن ها سایه نداشتن خود را معجزه قلمداد می کردند.

<!--5 - اگر پیامبران و امامان سایه نداشتند، الگوی مناسبی برای توده مردم نبودند؛ زیرا الگو باید از سنخ مردم باشد و فقط در جنبه  معرفت بالاتر از دیگران باشد. در آیه آخر سوره "کهف" نیز تصریح شده است که پیامبر(ص) بشری همانند شماست ولی به او وحی می شود. 

آیا رعایتِ تساوی همان عدالت است؟

متاسفانه به اشتباه،  افرادی که نگرش عمیقی ندارند بر اساس سطحی نگری، گمان می کنند که رعایت عدالت به معنای رعایت تساوی است؛ در  حالی که همیشه رعایت تساوی به معنای رعایت عدالت نیست، بلکه گاهی رعایت تساوی ظلم محسوب می شود.

از آنجا که افراد مختلف استعدادهای مختلف و شرایط جسمی و روحی مختلف دارند بنابراین نمی توان حکم یکسانی در مورد ایشان- چه در تشویق ایشان و چه در تنبیه ایشان و چه در گماشتن ایشان به کاری- در نظر گرفت؛ و اگر حکم یکسانی در مورد همه افراد شود، این کار نه عادلانه است و نه حکیمانه. عدالت و حکمت اقتضا می کند که  در مورد هرکسی با توجه به استعدادها و  شرایطی که دارد حکمی متناسب  در نظر گرفته شود.

به عنوان مثال،  اگر صاحب کار به کارگری که کمتر تخصص دارد و یا  در کار کمتر زحمت کشیده است برابر کسی حقوق بدهد که تخصص زیادی دارد  و یا بیشتر از کارگران عادی کار کرده است  او عدالت را رعایت نکرده است.

اگر در زمین فوتبال قرار باشد که بازیکنان های مختلف به نوبت در پستِ دروازه‌بانی یا دفاع یا حمله قرار گیرند در اینجا نه عدالت رعایت شده است ونه حکمت؛ زیرا استعدادهای افراد مختلف است.

اگر خوب دقت کنیم می بینیم که نظام جهان بر پایه تساوی نیست، بلکه بر پایه گوناگونی‌ها است. ساختار بدن ما نیز با وجود هماهنگیِ فراوانی که میان اعضای بدن وجود دارد، بر پایه گوناگونی است؛ و اگر تفاوت و گوناگونی در بدن ما و در جهان وجود نداشت، نه جهانی بود، و نه حرکت و پوپایی در آن مشاهده می شد؛ زیرا هر سیستمی بر پایه تفاوت ها و گوناگونی ها حرکت و پویایی دارد، و البته از آنجا که هر چیزی عوارضی در این جهان دارد، همین  اختلاف ها در عین حال که سبب حرکت سیستم و رشد و پویایی آن می شود گاهی سبب بروز تعارض ها و ضدیت ها و کشمکش ها نیز می شود و قطعا همین ضدیت ها و کشمکش ها نیز اگر درست مدیریت شود، سبب رشد سیستم می شود؛ همان طور که وقتی ویروس وارد بدن می شود هرچند سیستم ابتدا  قدری مختل می شود؛ اما با بهبودی بیمار، قدرت دفاعی بدن در مقابله با ویروس ها بیشتر و بهتر می شود.

در بدن ما زحمت حرکت روی پاها است و  از سوی دیگر اگر قلب نباشد خونرسانی به پاها و سایر اعضای بدن مختل می شود و بدن قادر به حرکت نیست همان طور که اگر ریه نباشد اکسیژن به مغز و سایز اعضای بدن نمی رسد و سیستم بدن مختل می شود و مغز نیز بدون اکسیژن و بدون خون قادر به فعالیت نیست و نمی تواند دستورهای لازم را به اعضای مختلف بدن  از طریق سیستم عصبی مخابره کند. خلاصه سخن اینکه، بدن ما بسیار گوناگون است و اعضای یکسانی در بدن نیست و  اعضای مختلف نیز هر یک عملکرد مختلفی دارند اما این اعضای مختلف  و عملکردهای مختلف در کنار هم  سیستم بدن را  فعال و پویا نگه می دارند و هیچ عضوی از بدن نه به عضوی دیگر حسادت می کند و نه به حال آن غبطه می خورد  اما اگر یک عضو یا حتی یک سلول کار خود را به درستی انجام ندهد و طغیان کند یا در کار خود سستی کند در این صورت همه مجموعه بدن به تدریج مختل می شود.

اکوسیستم نیز بر پایه  گوناگونی پویا است و اگر بخشی از اکوسیستم حذف شود یا بخواهد کار دیگری انجام دهد اکوسیستم به هم می ریزد.

بنابراین، متوجه شدیم که نظام جهان بر پایه تساوی در ویژگی ها و تساوی در فعالیت ها نیست؛ بلکه بر پایه  تناسب و هماهنگی است و بر این اساس است که هر کس و هر عضو از اعضای جهان باید به بهترین وجه، کاری را که متناسب با استعدادهایش است انجام دهد؛ و اگر در هرجای جهان هر سیستمی مختل شود، به  این سبب است که برخی از اعضای سیستم به وظیفه خود درست عمل نمی کنند؛ همان طور که در سرطان نیز همین اتفاق می افتد.

 

سرکوب کردنِ نفس

اغلب عالمان علوم دینی به گونه ای سرکوب کردنِ نفس را امری پسندیده می‌دانند؛ و فقط تاکید می‌کنند که ریاضت‌هایِ غیر شرعی حرام است، و تنها در حیطه ای که شرع اجازه داده است باید به مبارزه با نفس و سرکوب نفس پرداخت؛ اما از نظرعارفِ وحدت وجودی، کشتن نفس و سرکوب کردن نفس کاری غیر اصولی و غلط است؛ زیرا نفس نیز از مظاهر حضرت حق است و هیچ چیز در این جهان بد نیست، بلکه باید هرچیزی به جا، و به اندازه، مورد استفاده قرار گیرد؛ و قوای نفسانی نیز از این قاعده مستثنا نیست.

ذکر این نکته نیز ضروری است که کشتن نفس، یا سرکوب نفس از نظر عارفِ وحدت وجودی بی فایده است؛ زیرا نفس نمی‌میرد و سرکوب نفس نیز به صورتِ موقتی مفید است؛ اما وقتی نفس سرکوب می‌شود، آثار نامطلوب این فشار در جایی دیگر خودش را نشان می‌دهد. افرادی که چاق اند و میل به خوردن دارند اگر برنامه ای اصولی برای کم شدن میزان جذب بدن ایشان، به آن‌ها داده شود، کاری اصولی و خوب است؛ اما اگر این گونه افراد ناگهان خوراکِ خود را به صورت افراطی تعطیل کنند، از نظر روحی، زود خسته می‌شوند و از پا درمی‌آیند؛ و وقتی پرهیز را بشکنند، ناگهان با افراطی بیش از همیشه، به خوردن رو می‌آورند؛ ضمن اینکه در زمان پرهیزهای افراطی و کلی، با کج خلقی و رفتارهای ناشایست، خودشان و دیگران را آزار می‌دهند.

در مورد خودسازی نیز، قضیه همین گونه است. نفس انسان باید با ملایمت و تدریج و با برنامه ریزی تربیت شود؛ چون کشتنِ نفس ممکن نیست و سرکوب نفس نیز موقتی است و در جایی دیگر، و موقعیتی دیگر، نفس سرکشی خود را نشان می‌دهد.

 

درباره کتاب هایی همچون مدینة المعاجز ، و الخرائج و الجرائح ، و مناقب العارفین و ...

یکی از عواملی که سبب رسوخ خرافات و عقاید و باورهای ناصحیح در میان توده مردم حتی در میان افراد اهل مطالعه و حتی نویسندگان شده است تکیه کردن بر ظواهر حکایت هایی است که در کتاب های مذهبی و معنوی آمده است بی آنکه سند معتبری داشته باشند و یا حداقل قرائنی مبنی بر صحت آن ها یافت شود .

با کمال تاسف، بسیاری از افراد نگرش ها و عقاید خود را بر پایه ظواهر حکایت ها می سازند در حالی که بسیاری از این حکایت ها که در کتاب های مختلف آمده است سند معتبری ندارد و متاسفانه نویسندگان بر اثر سطحی نگری، به پذیرش آن ها و نگارش آن ها روی آورده اند.

کتاب هایی همچون مدینة المعاجز اثر سیدهاشم بحرانی و الخرائج و الجرائح اثر راوندی و مناقب العارفین اثر افلاکی و اکسیر العبادات فی اسرار الشهادات اثر ملا آقا دربندی و نفحات الانس اثر جامی و تذکرة الاولیاء اثر عطار و امثال این کتاب ها ملغمه ای است از حکایت های غلط و درست؛ و البته به نظر این جانب، مطالب غلط و غیر قابل اتکا در آن ها بسیار بیشتر از مطالب موثّق است.

 این قبیل کتاب ها سبب شده اند که امور غیر مستند و غیر صحیح رواج بسیاری در جامعه پیدا کند. به نظر می رسد که حد اقل، افرادی همچون عطار و جامی در زمانِ خامی خویش این آثار را نوشته اند. البته، برخی از کتاب ها از قبیل مثنوی، حقایقی را در قالب داستان بیان کرده است و نویسنده و خواننده می داند که این حکایت ها داستان هایی است تا ضمن آن ها نکته های معنوی بیان شود و مولوی نیز به این موضوع اشاره کرده است؛ اما مصیبت آنجاست که نویسنده ای حکایاتی را به عنوان حکایات واقعی بنویسد و خواننده نیز همراه او در چاه بیفتد. ناگفته نماند که خواننده اغلب تحت تاثیر نام نویسنده قرار می گیرد و به نوشته ها و حکایت هایش بدون بررسی و دقت در سند آن ها، تکیه می کند و قطعا این نیز ناشی از سطحی نگری خواننده است.