یکی از بزرگواران نوشته بودند:

با سلام و احترام ، دو سوال داشتم :

۱- در  ترجمه کتاب فصوص ص ۷۰ پاراگراف دوم آمده است:

خداوند تعالی فرمود : " چیزی مثل و مانند او نیست " . . . .  و قائل به فردیت شد.

 در صورت امکان، توضیح بیشتری بفرمایید خصوصا آنجا که می فرماید :

و فرمود : و اوست که شنوای بیناست. پس او به یک اعتبار با این تعبیر تنزیه کرد و قائل به فردیت شد.

دقیقا منظورم این است که چگونه  از شنوایی و بینایی به تنزیه رسید؟

۲ - در پاورقی شماره ۶ ص ۷۱  آمده است : . . . .  و اگر دعوت او (نوح) جامع تنزیه و تشبیه بود، دعوتش را اجابت می کردند.

با توجه به اینکه پیامبرها از نظر کشف و شهود در مرتبه بالاتری از عوام هستند پس چطور اینجا توده مردم درک بالاتری از موضوع دارند ؟ و در واقع تاویل مردم و قوم در اینجا چیست؟

بسیار سپاسگزارم  

پاسخ:

ابتدا خوب است که پاراگراف مورد نظر از ص 70 به طور کامل ذکر شود و سپس توضیح داده شود.

 در این پاراگراف می خوانیم:

"خداوند - تعالی- فرمود: " چیزی مثل و مانند او نیست "[1] پس [با این تعبیر] تنزیه کرد،[و در ادامه فرمود:]" و اوست که شنوای بیناست" پس [با این تعبیر] تشبیه کرد؛ و خداوند - تعالی- فرمود: " چیزی همانندِ مثلِ او نیست "[2] پس او [با این تعبیر] تشبیه کرد و دوگانگی را اثبات کرد، [و فرمود:] "و [فقط] اوست که شنوای بیناست" پس او [به یک اعتبار ، با این تعبیر] تنزیه کرد و قائل به فردیّتِ او شد."

 

محی الدین می فرماید که آیه 11 از سوره "شوری"  دو گونه می توان معنا کرد  اما باید توجه داشت که اگر بخش اول این آیه را دال بر تنزیه بگیریم بخش دوم را باید دال بر تشبیه بگیریم و اگر بخش اول را دال بر تشبیه بگیریم حتما باید بخش دوم آن را دال بر تنزیه بگیریم.  

1- اگر کاف را  در "لیس کمثله شیء" کاف زائد بگیریم، ترجمه چنین می شود: "چیزی مثل و مانند او نیست." این ترجمه فقط مشتمل بر تنزیه است، زیرا وجود هرگونه مثل و مانند را برای خداوند نفی می کند.

 2- اگر کاف را زائد در نظر نگیریم و کاف را کافِ تشبیه بدانیم، در آن صورت ترجمه چنین می شود: "چیزی شبیهِ مثل و مانندِ او نیست". این ترجمه دوم  خودش دو حالت دارد. به یک اعتبار، مشتمل بر تشبیه و به اعتباری مشتمل بر تنزیه است. مشتمل بودن این ترجمه بر تشبیه از این روست که برای خداوند مِثلی را به اثبات می رساند و مشتمل بودن این ترجمه بر تنزیه از این روست که بیان می کند چیزی شبیهِ مثلِ او نیست؛ بنابراین، به طریقِ اولی، چیزی شبیه خودِ او نیست. پس  اگر در مورد بخش اول آیه هر کدام از این دو وجه (تنزیه یا تشبیه) را در نظر بگیریم  باید بخش دوم آیه را دال بر وجه دیگر (تنزیه یا تشبیه) بگیریم.

 

اما اینکه پرسیده بودید: در اینجا چگونه از شنوایی و بینایی به تنزیه رسید پاسخ این است که:  در فرض اینکه ما بنا را بر این بگذاریم که کاف زائد است  و همچنین بر فرض اینکه بخش اول آیه  را دال بر تشبیه بگیریم، بخش دوم آیه دال بر تنزیه خواهد بود ؛ و این از آن روست که در این صورت، معنای بخش دوم این خوانده بود که فقط شنوایی و بینایی برای خداست و اختصاص به او دارد.

اما در پاسخ به پرسش دوم باید به چند نکته اشاره کرد:

الف- تعبیر نوح و امثال آن در کلام محی الدین حالت نمادین  دارد و اشاره به کسانی است که نگاه تنزیهی محض دارند و مقصود وی شخصی به نام نوح پیامبر نیست.

ب- صفات و کمالات معنوی مجموعه است و از نظر محی الدین، چه بسا کسی که عالم یا دانشمند است در صفتی پایین تر از توده مردم باشد  مثلا  در شجاعت یا در سخاوت  یا صبوری یا ... پایین تر از فرد غیر عالم باشد. پس نمی توان گفت که اگر دانشمندی در برخی فضایل برتر از توده مردم حتما در فضایل دیگر نیز برتر از توده مردم است.

 



 [1]این ترجمه و معنا بر این اساس است که کاف را کاف زائد و برای تأکید بدانیم. مقصود محی الدین از فرمایش خداوند، بخشی از آیه 11 از سوره "شوری" است که فرموده است:  "... لیس کمثله شیء و هو السمیع البصیر"

[2]همان آیه پیشین است که محی الدین به گونه ای دیگر معنا می فرماید. این ترجمه و معنا مبنی بر این است که کاف را "کاف تشبیه" بدانیم، و کاف را "کاف زائد" ندانیم.