نوشته آقای اردلان عزیز:

"من موقع دعا کردن دچار یک تناقض میشم، ما انسان ها با اگاهی محدودی که داریم چطور میتونیم از حضرت حق یا ملکوت چیزی رو درخواست کنیم و توی دعا بگیم... در حالی که نمیدونیم آیا اون خواسته اگر اجابت بشه به صلاح هست یا خیر. به عنوان مثال اگر سلامتی یک بیمار خواسته ی قلبی من باشه...و دعای متداول در این مواقع دعای سلامتی باشه، آیا هرروز دعا کردن برای سلامتی اون شخص کار درستیه؟ شاید واقعا خیر و صلاح اون شخص در سلامتی نباشه، من‌ِ انسان، با آگاهی محدود، و عدم آگاهی از حکمت الهی، از کجا می دونم چه چیز در نهایت بهترین اتفاق هست؟ ایا بهتر نیست فقط دعا کنیم که "خدایا، هرچی صلاح هست، همون بشه" ؟؟ و هر اتفاقی هم که افتاد بگذاریم پای اینکه حضرت حق، دعای ما رو اجابت کرده و به صلاح ما عمل کرده؟ به عنوان مثال دیگه، دعا کردن هنگام شرکت در یک آزمون. از یک طرف قبولی در آزمون ممکن است از نگاه حضرت حق و در مسیر سلوکی شخص به صلاحش نباشه، از طرفی هم دعا نکردن برای قبولی کمی منفعلانه به نظر می رسد و با تلاش هایی که انسان برای امادگی شرکت در آزمون انجام می دهد در تضاد

اگر بخوام جمع بندی کنم... به نظرم (برای شخص بنده) بهتر است که برای خواسته های دنیوی، اصلا به دعای خود سمت و سو ندهیم، فقط هر آنچه که حضرت حق صلاح میدونه رو دعا کنیم. اما برای خواسته های معنوی و سلوکی خود، تا جای ممکن، بهترین ها رو طلب کنیم. و در دعا بهش اشاره کنیم."

پاسخ:

با تشکر از آقای اردلان عزیز برای مشارکت در مباحث، به دو نکته اشاره می کنم:

1-  اگر ما به مرتبه ای رسیده باشیم که واقعا از صمیمی قلب، بدون سمت و سو دعا، کنیم  و از ملکوت بخواهیم که هرچه به صلاح من یا فلان کس است به او بدهد، واقعا اتفاق خوبی است زیرا این بدان معناست که در ما پذیرش برای هر اتفاقی (چه خوشایند  ما باشد و چه خوشایند ما نباشد) حاصل شده است اما واقعیت این است که در عمل، رسیدن به چنین نگرشی نیاز به خودسازی و رشد سلوکی زیادی دارد؛ چون میان چه دوست دارم باشم و چه هستم فاصله زیادی است. پس ما در تلاشیم که به این مرتبه از نگرش برسیم که پس از تلاش برای انجام مسئولیت انسانی خود، هرچه به ما می رسد را بپذیریم  و به تدریج پذیرش ما بیشتر و بیشتر باشد و این قضیه در سایه این موضوع فراهم می شود که سالک در همه اموری که برای او پیش می آید خیر ببیند و ایمان داشته باشد که هیچ کس نمی تواند به او شری برساند و اگر هم شری به او برسد در پشت این شر خیری نهفته است که بر این شر می چَربد و غالب است؛ اما رسیدن به این نگرش، نیاز به سلوک و تمرین و خودسازی دارد.

2-  نکته مهمی که محی الدین به آن در فصوص تذکر می دهد این است که توده مردم حالِ مقید دارند نه حالِ مطلق؛ یعنی توده مردم نمی توانند مثلا به طور مطلق الحمد لله بگویند یعنی در آن لحظه که الحمد لله می گویند در باطن ایشان  الحمد لله برای سلامتی یا الحمد لله برای ثروت یا الحمد لله برای مهربانی یا ... است؛ یعنی یک قیدی در درون ایشان همیشه هست.

 حال ما مطلق نیست یعنی یا در این لحظه، حال شکر داریم یا حال توبه و استغفار داریم یا حال خوف  داریم یا حال رجاء و امید داریم یا حال صبر داریم یا حال بی صبری داریم  و ... . ممکن است بپرسید که کدام حال بهتر است؟

بستگی به موقعیتش دارد هر حالی باید بجا و به اندازه  استفاده شد. در جایی شکر لازم است. درجایی تسلیم و پذیرش لازم است . در جایی تلاش برای تغییر شرایط لازم است . در جایی شجاعت لازم است . در جایی خوف لازم است چون خوف انسان را از خطر ها نجات می دهد  و ...

 پس سالک با سلوک خود هم تلاش می کند خودش را بیشتر بشناسد و هم تلاش می کند که از استعدادهای درونی خودش در جهت رشد معنوی و سلامت روحی خود بهره گیرد و  تلاش می کند که بداند که در هر موقعیتی چه صفتی باید در او غالب باشد و  در هر لحظه باید تلاش کند که کار درست را با روش درست انجام دهد ؛ و  قطعا اگر در این مسیر حرکت کند ملکوت نیز کار خود را چه سالک متوجه باشد و چه متوجه نباشد به خوبی انجام می دهد و هرچه در نهایت برای ما پس از انجام وظایف، پیش بیاید قطعا خیر و به صلاح اوست.